چاپ
مقالات
بازدید: 602

« بخش سوم»

با درود به تمام عزیزان ، از  محقق توانمند عرصه ادبیات آقای « جهانبش رشیدی » که زحمت کمرشکن این نوشتار  را به عهده داشته اند، تا زحمت ریش گرو گداشتن و معرفی این استاد با کاری که به نظر همه ما ، یک حفره بزرگ در تاریخ زاگرس نشینان را پر کرده ، حقوق دان در تبعید جناب آقای «یدی جدیدی لرستانی » که زحمت ارتباط بصورت مقدور با آقای رشیدی و گرفتن اجازه از ایشان برای نشر در سایت «جنبش رهایی بخش لر »  را بر عهده داشته اند . لذا از طریق این نوشتار از همه دیگر عزیزانی که آقای رشیدی را در این راه یاری کردند و میکنند و ما را در طول راهی که برزگترین هدفمان سربلندی تاریخی« زارگرس نشینان لر» میباشد پیوسته یاری کردند و میکنند، تا بتوانیم علاوه بر کارهای دیگر «این مقدمه ماندگار » و اثرات ماندگار دیگر که مهمترین آن ایجاد اعتماد میان مردم پراکنده این دیارمان که بخاطر ظلم تاریخی بر این مناطق به تاخیر افتاده است را بر شروع یک کار بزرگ،  بعنوان «سنگ بنا» ،که همانا تنظیم و ارائه« الفبای لری بشکل جامع»  خواهد بود را بدست آوریم و  اکنون سومین بخش را در سایت «جنبش رهایی بخش لر »بعنوان اثری ماندگار درج کنیم .

زبان مادري هيجگاه فراموش نخواهد شد .
زبان مادري بخش عظيمي از فرهنگ ، تاريخ ، سنن، و احساسات ،يك ملت را تشكيل مي دهد .
اگر محيط و جغرافيا و طبيعت اطراف زندگى انسانها را جوهر فرض كنيم زبان مادرى عرض اين جوهر است....
ذ— ر
حروف يازدهم و دوازدهم از الفباي فارسي
در مقابل هر واژه حرف :
ب به معني لري بختياري
ل به معني لكي مي باشد
از پيش از همكاري و مساعدت همه ي عزيزان كمال تشكر را دارم و تنها خواهشم اين است كه واژه هاي پيشنهادي خود را تك تك نفرستيد بلكه دسته بندي نموده و ارسال داريد ضمنا اول چك كنيد اگر واژه ى پيشنهادى شما در اين قسمت از واژه ها درج نشده است يادآورى بفرماييد
ممنونم
ذ= حرف يازدهم الفباي فارسي
ذات = مختصر دارايى- مختصر غذا - لقمه اى نان - نان
ذُرات = ذرت
 
 
 
ذَرِك = ل - ذره-مقدار بسيار ناچيز از هر چيز
ذِق = ويل - جاى نمناك
ذقوم = سرماخوردگى -
ذُما = داماد
ذُما روشتي= ل - مراسمي هست كه براى اولين بار داماد به خانه ى عروس مي رود و باهم آشنا مى شوند
ذُنا= ل- دانا
ذُوق = سرما - برودت - سرماخوردگى
ذيق= نوعى بيمارى - جراحت
ذيقاو= جراحت -خون آبه - چرك
ر
ر= حرف دوازدهم الفباى فارسي
رُ = ب - بالا
رأ = وادار كردن - نشان دادن - گشايش - هدايت
رأ حَل (ره حل)= كج رأى- لجوج - ناراست
رات= كم پشت-خلوت - كشتزار كم پشت و نامرغوب-آدم فقير و كم دست
رات = ب - ميلگرد
رات و رويت = ل- بسار كم پشت - لخت و عور
رات نيا =ل - وادارش كردى - راه و روش كار را نشانش دادي - هدايتش كردى
راجه= قسمتى از جاليز - چند كرت نزديك به هم
راجه راجه= جاليز را به راجه هاى كوچك تقسيم كردن براى سهولت در آبياري
راخ= ل— بيابان بى آب و علف - بيابان خشك - جاى لخت و عور و ريگزار
راخيز = ل - ريگزار
رارا =ل - مقامىى در موسيقى - موسيقى عزا
رارا = خط خط - مخطط - خط خطى
رازگلى = درد دل -
رازونن= ل - آراستن - ساختن (در لرى ورازنين گويند-در لكى ارازونن نيز گويند )
راسا= راسته - محله ى يك رديفى- به سمت - به طرف
راسى= جدى - در حقيقت
رافه = دلال- كار چاق كن - زنى كه واسطه ى بين دو نفر شود
راق = خشك- مغرور - متعصب - يك دنده-خشك و يكنواخت راه رفتن
راق و روق = خشك و لاغر
راقونن= ل- قاپيدن - چيزي را قاپيدن و فرار كردن
راقى = خشكى - سماجت - يكدندگى
راك= ب - صخره( اين واژه شايد از انگليسى به زبان لرى راه يافته است )
راگه =ل - نشانه اى كه بر سر راه گذارند- علامت راه
راناين= ل - وادار كردن - راهنمايى كردن (رانياين نيز گويند )
راو= سر و صدا - شايعه - خبر - جنجال
راو وچاو (چاو و رو) = گفتگو - اخبار - شايعه -سر وصدا
راويى= خبر چين - حراف - پر حرف
رئب = ل - راه - چاره - مثال : بلايي ار سرت مارم رئب وژت ياد بگرين
رِئزيا = ل - ريخت
رَئنا= تنخواه - مال را به خاطر كارى يا چيزى گرو گذاشتن- فدا نمودن - رنج بى بهر - زحمت بدون فايده
رئن = رنگ-
رَئن رشمه = نقش و نگار - زيور آلات
رئن و رى = رنگ و رو - زيبايى
رَئن رَز= پرنده اى با پرهاى رنگارنگ و به جثه اى به اندازه ى سار كه به صورت دسته جمعى زندگى و كوچ مى كند و در ديواره هاى رسى كنار جاده ها و مزرعه ها سوراخ كرده و داخل آن لانه مى سازد
رئن رَزي= بند قالى يا هر بافتنى را رنگ كردن
رئن رَش = بد شانس - بد اقبال - سيه روز
رئنينه = نامى براى زنان
رِئوَر = ب - كوچك و تازه متولد شده
رِئى= ل - رأ - راه
رُبيت = ب - شعر و داستانهاى طنز به منظور سرگرمي
رپيا =ل - خوابيد - داغون شد
رپونن =ل - خم كردن - خواباندن- زمين زدن*******
رِتِك = ل - جنبيدن - حركت - راه رفتن حيوانات - مثال ، خر پير نمه تينی اى ژير بار رتك بورى!
رُتَل= ل - بچه ى تازه رشد كرده - نيمه بالغ
رُچ= سفت - محكم - منجمد- سرحال
رِچ= رُچ -
رچياين = ل. منجمد شدن
رُچِسه=ل - منجمد شده است - سفت شده است
رُحيل= باران شديد
رُخ = روى صورت
رُخ سپارد = ترسيد - رنگش زرد شد
رَخت = لباس
رِخت = ب - ريخت - قيافه
رَخت بُرو = مراسمى كه قبل از عروسى براي عروس و زنهاى فاميل عروس لباس مي دوزند
رخته = ريخته شده
رد و رى = از هم رد شدن - از هم رد شدن و همديگر را نديدن
رُدگل = نوعى سنگ مرمر شبيه ياقوت اما كم ارزش
رزگ= رديف -صف
رِزگ= ب - خشك - سفت شدن زمين بعد از بارش باران (رست نيز گويند )
رزوله = گياهى هست شبيه گوجه فرنگى با ميوه هاى ريز و خوردنى
رِزم = مصيبت - بلا - گرفتارى
رزيا = ل - فروريخت - ريخت
رزياين = ل - خرد شدن - ريز ريز شدن - - ريختن
رژاله = بى ارزش - نخاله
رژگله = ل - بى ارزش - نخاله - ميوه هاى ريز و بدرد نخور
رژغله = رژگله
رژه = سرى كه هم كچل شده و هم پوست پوستى شده است
رژى =ل - رژه
رُسخال = ريخت - سيما - رخسار
رسست ب. ريخت - هدر رفت
رسق = ل. روزي - رزق
رسونن = ل - رساندن
رسى= ل - رسيد - ميوه ى رسيده - آمد
رَش = سياه و سفيد - بز سياه رنگ كه رگه هاى سفيد نيز دارد
رَش = شانس بد -بدشانسى - طالع نحس
رَش = ب - موهاى جو گندمى
رَشتال = ب - رشيد - قد بلند
رِشك = تخم شپش
رشگله = تپه هاى داراى شن و ريگ زياد
رشگو = كسى كه در بدنش رشگ زياد داشته باشد
رشمه = وسيله اى بافته شده از چرم و نخهاى پشمى رنگين كه بر پيشاني اسب مي بندند براى پراندن پشه ها - رنگين - رنگارنگ
رشنو = طايفه اى بزرگ و ريشه دار در لرستان كه در زمره ى ايل بالاگريوه محسوب مى شوند البته اين طايفه رشنو با رشنو ذكر شده در اوستا متفاوت است
رِشون =ل - ريخت - آنرا ريخت
مه رشونم
تو رشونت
اُو رشون
هميمه رشونمو
هومه رشونتو
اوان رشونو
رَشه = صرع - رعشه داشتن
رشه دار = صرع دار
رشيا = ل - ريخت (آرزيا-رزيا - نيز گويند )
رشياين = ل - ريخته شدن
رُفئده = ب - پارچه ى نخى و نرم كه زير دم حيوانات بار بر مى بستند كه زخم نشوند - پاردم
رِفت = باران تند - باران شديد
رَفت = ل - ربط- پيوند داشتن - بستگي داشتن . مثال :اي طلابه و مه رفتى نئيرى .
رِفت = فعل سوم شخص از مصدر رُفتن - آب. را داخل مشك رفت
رِفتِن = ل - آب از چشمه داخل مشك يا ظرف ريختن
رفت و رو = جارو كردن - تميزي
رفته = ل-آنچه از دست رفته باشد . در اين زمينه مثلى هست : رفته ، رفته ! منه و بركت !به زبان لرى گويند :رته و رته ،منه و بركت يعنى آنچه كه از دست رفت رفت ! آنچه مانده را غنيمت بشمار
رفدار = رفتار
رفه حال =ل - آرامش - رفاه
رِق رَق = صداى بر خورد دو چيز مثل تخته يا مهره ى كمر - صداى شليك گلوله
رقيف = رفيق
رقيفى= دوستي - رفاقت
رِك = جا - جاي تنگ- تنگنا -
رِك = تكان - لرزش
رِك رَك = تكان خوردن - لرزيدن
رُك = صندوق بافته شده از تركه ى بيد يا بادام داراى در تنگ براى نگهدارى ماكيان
رِك= ب - ستون چوبى براى ساختن كپر
رِك رِمال = آت آشغال - وسايل بن جل - اضافات (رگ رمال نيز گويند )
ركاو = ركاب
ركاو = همراه - در جوار
ركاو دائن = ل - هي كردن - راندن اسب - اسب دوانى
ركاوى = لباس بدون آستين
ركه = لرزش - رعشه
ركه = سنگ چين - حصار
رِكه = ب - كل كل كردن - لجاجت
ركياين = ل - لرزيدن
ركين =ل - ركياين
رِگ = رِك - جا - تنگنا - جاى تنگ
رِگ = چاقى - فربه اى
رَگ = فاصله ى بين دو رگه ى ديواره ى كوه
رگ رگى = لايه لايه - خط خطى
رگ و رشتن = ب - رگ و ريشه و نژاد آدم
رگه = لج - رقابت - دهن به دهن شدن
رگه كيشين = ل - مجادله كردن
رگه كيش =ل - لجوج
رَگ = ريشه - پيوند - دودمان - نژاد
رَگ حل = لجوج - بد ذات كسى كه نژادش بد است
رگ حيل= ل - رگ حل
رگ دس گرتن = ل - پى به نيت كسى بردن - حيله ي كسي را دريافتن
رَگ زله = تاندون - رگ و پى
رَگ كشي =ب - ارث بردن - خصلتهاى ذاتي
رِمال = رم كردن ناگهانى گله از دست كرگ - فرار گله از گرك
رِمال = آشغال - زباله
رماون = نام روستايى در شهرستان كوهدشت
رِم = آوار - صداى آوار شدن ديوار يا هر چيزى
رُم = رام - اهلى
رُم = ب- مي روم ( اروم نيز گفته مى شود )
رِم رَم = سر و صدا - صداى حركت پا بر پشت بام
رِمِژوئه= بسيار تلخ
رمسه = ويران شده - پايين آمده
رِمگلو=حقه سر هم كردن - ايحاد حاشيه كردن براى فريب ديگران
رِمه كُت= ايجاد سر وصدا كردن
رَمه لاون= ل- چوپان رمه
رُمه = تخم مرغ يا هر چيز سفيد شبيه تخم مرغ كه در لانه مرغ گذارند تا مرغ بر آن نشيند و تخم گذارد
رَمه= مخفف نام رحمت الله
رِمه= صداى افتادن چيزى- صداى پا
رِمونن= ل - ويران كردن
رَمونن = ل - رم دادن حيوانات - فرارى دادن حيوانات
رِميا= ل - فروريخت
رَمى = ل- رم كرد
رِمى = ل - پايين آمد - ويران شد
رمين = ل - رمى.
رَمين = ل - دويدن
رميايه = ل - از زور ثمر سر خم كرده است - خم شده است
رِن = حقه - كلك - فريب
رنج بى ور= زحمت بى فايده
رِنجك =ب- رُنجه
رنجليك= ب -هشدارى براى ساكت كردن و اينكه حرفى كه مي زنى بى ارزش است
رُنجه = نوعى چاقو كه نوك تيغه ى آن هلالى شكل است مخصوص پوست كندن بلوط
رنجيا = ل - رنجيد
رُن راس= ايستادن - ايستادن در مقابل مشكلات
رَن رَن = ب- ته ديگ غذاي ته ديگ دار
رِنِك= ل - تراوش باران به زير سياه چادر
رِنِ گر= حقه باز - حيله گر
رُنه - كناره - كناره ديوار به
رودخانه يا هر چيزى
رِنه = رنده
رَنى بو = بسياري دشتهاى هموار در منطقه ى كوهستانى را رنى بو گويند
رَنى طلا = نامى براى زنان
ريف = يك قاج هندوانه يا خيار يا خربزه .....- برش
ريف = تراوش باران به زير سياه چادر
رَوارَو = ب - پشت سر هم - بدون وقفه
رو= Rooرودخانه
رو = Rooمخفف رود به معناى فرزند -واژه اى كه هنگام مصيبت به زبان مى آورند
رو = Rooمخفف روز
رو = Raw= برو
رَو = ب - حيله
رَوا = ب - ارزش دار - حرفى كه خريدار دارد
رُوال ro’aul=ترس- بريدن - ترسيدن
رُوالكِس - ترسيد - بريد - غذايي كه با آتش تند بد پخته شود
روئشت = طرز راه رفتن - روش- شيوه راه رفتن
روئه = تكرار كارى - پى در پى- تكرار عمل - مثال: فلانى كرده وِ روئه مدوم ها دِ شكار .
روئه ويژن = ل - سوراخ سوراخ شدن - غربال - مخخل-
روئين = ل - رُفتن - آب داخل ظرف ريختن
روپ= گس
رود = فرزند
رَوَدگه = گذرگاه -گذر - ميعادگاه
رو رو = گريه و زارى
رَو رَو = ب - مچ پا از قسمت پشت
رَو رِوه = ب - مكر و حيله
رَو رَوى = ب - راه راه
رورهده= ب - پر رو
رو زمين= ب - تيز هوش - سرزنده
روژ= ل - روز
روژگرتى= ل - روز شد - مسافرى كه شبانه به مقصد نرسيده روز از راه برسد
روژمز= ل - كارگرى كه قراردادى روزانه مزد دريافت كند
روژنهاد= ل-روز بدبختى- روز بد شانسى- روز نهاد
روزى - رزق
روژى= ل - روزه - صوم - صيام
روشنايى= اميد - اميد به انجام كار
روشسه = نخ نخ شده است - پاشيدن تار و پود پارچه از هم
روشياين= ل - روشسه
روف = ترك - ترك برداشتن
روفسه = ترك برداشته - پوست پوستي شده است
روفياين = ل - روفسه
روق rooQ= مچاله - مچاله شده
روقسه= مچاله شده است
روقسه = در دل جاى گرفته است -به دل نشسته است - مهرش به دل نشسته
روقيلين = ل - روقسه
روله = فرزند
روله بجم = دسته جمعى - تمام اهل خانواده - همه با هم
روم اشگو (روم اشكو)= روم شكن - نام منطقه اى رد جنوب غربى كوهدشت
رومونى = (روميانى) - اهل روم - نام تيره ايي از ايل چگنى
رَوَن= آيين - روش - سنت -روند
رَوَن = راستا- به نزديك - به كنار
رونه = ب - عرق سوز
رَوون = ب - روان
رووا = روباه
رِويز = ب- موريانه
رِوِين = ب - روده
روِين حرومه =. ب - روده بزرگ
ره بريدن = ب- قطع رابطه
ره به ره = ب جاده ى بزرگ و
ماشين رو
رِه (رِى) = ب - اسهال
ره (روه) =ب - مى رود
رَهدِن= ب - رفتن
رِهك = ب - آفتى كه در تابستان باعث زرد شدن برگ درختان مى شود
ره كو = ب - غلطك(غلتك) - ماشين راه سازى
رِ هگ = ب - رگ - رگه ى كوه - پله هاى كوه
ره گال = دفاع ، دفاع در بازى دال پلو بدين صورت كه طرف مقابل با پرتاب سنگ و هدف گيرى سنگهاى حريف در هوا با عث نرسيدن سنگهاي حرف به هدف و منحرف كردن سنگهاى حريف مى شوند
رَهن = ب- هزينه كردن - به خاطر كسي هزينه كردن - مثال : هر چى داشم نهادمس به رهن همى كار
رَهنمونى=ب - راهنمايى - نصيحت
ري = رو - رو انداختن - خواهش براى كارى يا چيزى
رُى = ل - رى
رِى=ل - راه -رأى
رى (روى) = ب - مى روى
رى آژتن= ل - در خواست از كسي كردن
رى اير گيردين = ل - رو بر گرداندن - خجالت كشيدن
رى اير مالكيا = ل - كسي كه قيد آبرو را زده است
ريئن= ل - گله- رمه
ريپ= لرزش - دلهره - ترس
ريپ رَپ = ترسيدن - لرزيدن - سو سو زدن چراغ
رُيت = ل- لخت - مرغ بى پر - پر كنده شده - پوست بى مو و پشم
ريت = رُيت
ريت ورا = ب - خجالت نمى كشي
ريچ= سفت- محكم - منجمد -صداى دندان قروچه
ريچال = قسمت پايين شكم زير ناف پشت دستگاه تناسلى
ريچوال= ب- ريچال
ريخ = ل - ريگ
ريخله كونى = ل - ريگزار
ريخه زله = ل - ريغه زله
ريتق = ل - مدفوع ماكيان
ريتكونن = ل - پَر كندن
ريتكياين= ل -لخت و عور شدن - بى پر و پود شدن
ريتل= كم پشت - كم مو - خالي از پر - جوانك
رى درگشته = روسياه - شرمنده
ريزه لُون = ب - زمين شنزار
رى سياتي = رو سياهى
ريسُم = ب - سمور
ريسونن= ل- ريسيدن
ريش چرمى = ل - ريش سفيد - پير مرد
ريف= قاچ- برش - لايه
ريف ريف = قاچ قاچ كردن
ريق = زلال - آبكى - كسى كه با نشان دادن دندان به ديگرى زُل بزند
ريقآو = آبكى - اسهالى
ريق راقى = ب - مسخره كننده
ريقه = اسهال
ريقو = اسهالى - لاغر مردنى
ريقنه = ل - مردنى
رى گرتن = ل - روى خود را پوشيدن - خواهش كسى را پذيرفتن - شرم كردن
رى گرهدن = ب - رى گرتن
رى گردو - خجالت - شرمنده - روى بر گشته
رى گير = كسي را وادار كردن به پذيرش خواهشى- مأخوذ به حيا كردن
ريغ = ريگ
ريغ اسبى = ريگ سفيد - نام محلى در شمال شرقى خرم آباد
ريغكو= ريگزار
ريغه زله = نوعى بيمارى دامى - بيمارى كبدى گوسفندان
ريغلونى = ريگزار- جايى كه مملو از ريگ باشد
رى مصلتى= از روى مصلحت
رى مله = محلي خوش آب و هوا در شمال خرم آباد
رِيم = ل - رحم - مروت
رى مِن رى= ب - رو دربايستى - كنايه از اينكه همديگر را ديدن و از ديدن هم شرمنده نشدن
رى نرم. كسى كه زود تسليم مى شود - رو در بايست
رُين= ل - روغن
رُين دو = ل - روغن حيوانى روغن دان
رُينى = ل - نوعى معامله هست - معامله اى به شرط پرداخت روغن به مقدار معين در زمان مقرر( اين نوع معامله معمولا در لرستان و كل سرزمين پارس و در جاهاى ديگر قبل از پيدايش پول بخصوص اسكناس مرسوم بوده است همچنين است معامله ى بر اساس كوه اى <كاوه > ويا گندمى ويا سر محصولى و يا پشمى و ........)
رِى وار = ل - ره وار - رهگذر- عابر
ريوه = خط خطى - مخطط - داراي رنگ سياه و سفيد و خاكسترى توامان
رى يا = ل - ترسيد - خراب كرد - ريد
با تشكر از حميد مالزيرى
جهانبخش رشيدى