« بخش پنجم »

با درود به تمام عزیزان ، از  محقق توانمند عرصه ادبیات آقای « جهانبش رشیدی » که زحمت کمرشکن این نوشتار  را به عهده داشته اند، تا زحمت ریش گرو گداشتن و معرفی این استاد با کاری که به نظر همه ما ، یک حفره بزرگ در تاریخ زاگرس نشینان را پر کرده ، حقوق دان در تبعید جناب آقای «یدی جدیدی لرستانی » که زحمت ارتباط بصورت مقدور با آقای رشیدی و گرفتن اجازه از ایشان برای نشر در سایت «جنبش رهایی بخش لر »  را بر عهده داشته اند . لذا از طریق این نوشتار از همه دیگر عزیزانی که آقای رشیدی را در این راه یاری کردند و میکنند و ما را در طول راهی که برزگترین هدفمان سربلندی تاریخی« زارگرس نشینان لر» میباشد پیوسته یاری کردند و میکنند، تا بتوانیم علاوه بر کارهای دیگر «این مقدمه ماندگار » و اثرات ماندگار دیگر که مهمترین آن ایجاد اعتماد میان مردم پراکنده این دیارمان که بخاطر ظلم تاریخی بر این مناطق به تاخیر افتاده است را بر شروع یک کار بزرگ،  بعنوان «سنگ بنا» ،که همانا تنظیم و ارائه« الفبای لری بشکل جامع»  خواهد بود را بدست آوریم و  اکنون پنجمین بخش را در سایت «جنبش رهایی بخش لر »بعنوان اثری ماندگار درج کنیم .

زبان مادري هيجگاه فراموش نخواهد شد .
زبان مادري بخش عظيمي از فرهنگ ، تاريخ ، سنن، و احساسات ،يك ملت را تشكيل مي دهد .
اگر محيط و جغرافيا و طبيعت اطراف زندگى انسانها را جوهر فرض كنيم زبان مادرى عرض اين جوهر است....

 

 

حرف - ش -

حرف ل در مقابل واژه به معنی لکی بودن واژه هست یعنی واژه فقط در زبان لکی وجود دارد

حرف ب در مقابل واژه به معنی لری بختیاری و جنوبی هست یعنی واژه فقط در لری بختیاری و جنوبی وجود دارد

مابقی واژه ها در تمام لهجه های لری وجود دارند

تذکر

همچنان دست یاری به سوی همه ی عزیزان دراز می کنیم

کسانی که علاقه مند به همکاری هستند لطفا اشتباهات و پیشنهادات خود را درج نموده و واژه هایی که از قلم افتاده را بعد و از مرتب و منظم کردن اضافه نمایید

ممنونم

ش حرف شانزدهم از الفبای فارسی دری

شائینک= شاه دانه

شائی = شادی

شائتی= شهادت دادن

شابال=ب- پرهای بلند - شاه پر

شابانو = از اسامی زنان

شات =ب-سوت زدن ممتد

شاتیل=ب - ساطور

شاخونم = از اسامی زنان

شادپشیمو = پشیمانی بعد از شادمانی

شار= ل - شهر - شئیر نیز گویند

شار = آرامش ، خیال آسوده ، صبر و قرار مثال : شارت بشیویه ( آرامشت به هم بخورد )

شاراز=ب- پرندگان سیاه مهاجر در فصل پاییز

شارت بارت= ب- راهکار برای قانع کردن شخص

شارم = ل- شارب ، سبیل

شارّو = غارت کردن ، به تاراج بردن و آن سنتی هست که در پایان صفی کاری و آخرهای جالیز هندوانه و خربزه اهل ده با اعلام صاحب جالیز می روند باقی مانده و هر آنچه از بوستان به جای مانده است را بر می دارند این رسم را شارو گویند

شارونی = نامی برای مردان ، این نام فرانسوی هست و همچنین یهود نیز از نام شارون استفاده می کنند اما با ورود اروپاییان به ایران در بعضی مناطق این اسامی نیز باب شده است

شاطلا = از اسامی زنان

شاق= آواز پرندگان

شاقه شاق = آواز کبک ، آواز ماکیان

شاقونن= ل - آواز خواندن کبک

شاقه = صدای کبک - آواز پرنده

شاک =تکان، جنباندن

شاکومی = ل- ابراز شادی کردن ، شادباش گفتن ، شادمانی

شال= از منسوجات که دور گردن می اندازند و همچنین نوع بلندتر آنرا به کمر می بندند

شال = پهن ، گسترده ، بزرگ و دراز

شاله گوش = حیوانی که گوش پهن و دراز دارد ، دارای گوشهای پهن و دراز

شال و نال = برو و بیا ، ژست ، زرق و برق ،

شالو = از اسامی سگان

شامئی = نامی برای مردان

شاممه = نامی برای مردان

شانسار = نامی برای زنان

شانه شکی = تکان دادن شانه ها ، مقامی در موسیقی لری ، نوعی رقص (سه پا)

شاواره = ل - شوگاره ، سحرگاهان ، شب هنگام

شاواز = ل - شئوا ، شاباش ، شادباش ، پولی که در حین

عروسی به نوازندگان می دهند

شاوازونه = ل - پولی که جهت شاباش پرداخت کنند

شاه ملوکی = به هم خوردن اوضاع مملکت ، شاه مُرد ، بی قانونی ، هرج و مرج

شاواک = ل - ( شاوِک) بافتنی مشبک و گل و گشاد به شکل قایق برای حمل کاه

شاوال= ل - زیرشلواری ، پیجامه

شاوال بِیئن= بند تنبان

شاواله = ل - قسمتی از فلاخن ( قلماسئن ، قلماسک) ، فاصله ی بین گووه و دسته های فلاخن

شاوه = نامی برای مردان

شایر شِلِنگ=ب-بی چشم و رو ، پر رو

شاینه=شاهدانه

شایی شیون‌= غم و شادی ، مراسم

شئیر= ل - رسیدن ، آمدن ، مسافرت ، رفتن گاه گویند : شیئر و خیر حتینه ! یعنی رسیدنت به خیر که آمده ای گاه گویند شیئر و خیر مچین : یعنی به سلامتی داری می روی

شِئیر= ل - شهر

شأ = انتخاب ٫ انتخاب کردن ٫

شأبگیر = بهترین گزینه را انتخاب کردن

برگزیده از میان یک گروه ، نمونه ، مجاز به انتخاب کردن

شأن (شَئن)= انداخت ، پرتاب کرد

شأنم شأنی. شأن

شأنیم. شأنیت. شأنن

(شأنید)

شئرآ= نوعی وسیله ی حمل بافه ، عبارت بود از چهار چوب بلند تقریبا سه متری که آنها را با فاصله ی تقریبا یک متر به طور موازی کنار هم می گذاشتند و با بندهای بلند کلفت آنها را مشبک به هم وصل می کردند بافه ها را روی چوبهای وسط می گذاشتند سپس دو چوب کناری را با طناب به هم محکم می بستند و آنرا روی گرده ی حیوان سوار می کردند

شَئن = گلوله ، فشنگ

شَئن کاغذی = فشنگ ساچمه زنی

شِئن= گیاهی خوراکی

شَئن = ل - آشیر ، چهار شاخ که جهت باد دادن خرمن کوبیده شده به کار رود دو نوع هست نوع چوبی آن که دارای هفت شاخه است و نوع آهنی آن که دارای چهار شاخ است

در لهجه های مختلف اسامی مختلف دارد از جمله : انگشته - غله برافشان - هسک- چک- چج- هید- افشون - آشیر

شَئنیاری= آشیرداری - باد دادن خرمن کوبیده شده و جدا کردن دانه از کاه

شَئنُل= شنگول ، از اسامی بزغاله ها بخصوص در قصه های فولکلوریک

شَئنه = کشتزار گندم هنگام رسیدن و قابل درو شدن ، ساقه های گندم

شِئی= به هم زدن ، مخلوط کردن

شِبِرو = کفش چرمی ! نوعی چرم

شِپ= صدای تکان خوردن آب ، صدای تکان خوردن مایعات در مشک و غیره

شِپ شَپ = صدای تکان خوردن مایعات در مشک و غیره

شپورن = سگ و حیوان دارای پشم زیاد و بلند

شتاو = شتاب ، تندی

شُتر مِل= گردن به مانند شتر ، گردنه ای در منطقه ی کوهدشت

شُتر حُفت = منطقه ای در جنوب پل دختر بعد از پا علم

شُتره لاوان = ل- شتربان

شتاو = شتاب ، تند ، باران تند ، سیل

شِخ=ب- خادمین امامزاده

شراقه = صدای بر خورد دو چیز ، صدای برخورد ابرها

شرق و رم = سرو صدا

شرپ و کت = کاری را ناشیانه انجام دادن ، کارکردن بدون تجربه

شرپ = صدای برخورد افتادن اشیاء به زمین

شرپه = با صدای شرپ به روی زمین افتادن

شرپ و توپ = تشر زدن ! کتک کاری کردن

شُر = صدای ریختن آب از ناودان

شُر = پیاپی ، متواتر ، یکنواخت ریختن مایعات مثال : خون از دماغش به شُر می ریزد

شِرّ دِ بار = کهنه پوش ، کسی که عیال وار و کم درآمد باشد

شِرآفت=ب- یاد ، یادآوری

شراق = شراقه

شراقنی=ب- فریاد زدی ، غرش کردی

شرآو = شراب

شرآوی = معتاد به شراب ، کسی که زیاد شراب بنوشد

شَرّ ای بار = ل - شرور ، کسی که شرارت از سر تا به پایش می بارد

شِرّ = کهنه ، لباس مندرس ، کسی که لباسش کهنه باشد

شُرت= گیج و منگ ، حواس پرت، حواس پرت شدن

شِرت و پرت = راز و سر ، سرّ و راز ، هست و نیست کسی را فاش کردن ، مشت کسی را باز کردن، پته ی کسی را روی آب انداختتن

شِرت و پرت = (چرت و پرت ). بد و بیراه گفتن ، مهمل گفتن

شُرد(شرت)=ب-چند دقیقه، زمان کوتاه

شِرمست=ب- خزنده ای بزرگتر و چاقتر از مارمولک

شَرموک=ب- خجالتی

شرو ور = حرفهای بی معنی ، پرت و پلا

شره کِل=ب- بانگ شادمانی زنان ، کل زدنهای ممتد

شُره = صدای ریزش آب از ناودان یا هر ظرف دیگر

شُره = ل - صدای پای کاروان مثال :

هر صو وَ سحر بانگ خروسان

شُره ی تلمیت بار تازه عروسان

به معنی صدای مچ بندهای پای زنان هم هست ! قدیم به پاچه ی شلوار زنان جواهرات و مهره های تزئینی می بستند که به آن پابند یا پاوَن می گفتند و هنگام راه رفتن صدای جرینگ جرینگ می داد که به آن صدا نیز شره می گفتند ، مثال

شقه ی اورسیه کت شُره ی درپاکت

شو خاو نمه کم وَ وعده جاکت

شریقه = صدای رعد و برق ، صدای شلیک گلوله ، صدای کشیده بر صورت کسی ، بسیاری صداهای دیگر

شریق = صدای شریقه

شریق = صدای ترک برداشتن و دوشقه شدن هیزم یا هر چیز دیگر

شریق شق = شریقه

شرق و پوق = صدای شریقه و پوقه توامان

شری= پاره گی ، کهنه گی

شَش= شش ، عدد شش

شِش = شپش

شَش پر = گیاهی وحشی ، شبدر

شَش خو = نوعی تفنگ

شِش دوشین = ل- شپش دوشیدن ، کنایه از اوج خساست

شُشتِن = شستن ، کنایه از فحاشی ، فرسایش خاک به وسیله آب

ششله = شش روز آخر چله ی بزرگ

ششنیدن =ب - درست کردن خمیر برای پخت نان

شطور =ب- خبرچینی ، دو به هم زنی

شفت ِشور= شستن ، شستشوی

شِفت= گیج و منگ

شفته= مخلوط شن و سیمان و آهک ، پلو نیم پز

شفیع = از اسامی مردان

شق= نصفه ، نصفه ی لاشه گوسفند و غیره

شَق = ترک، ترک بین دو سنگ یا دو صخره

شقاطب =شقحطب- کبش بزرگ- قچقار - شنه - چهارشاخ - پنجه نیز گویند

شقاته = کبریت

شقست=ب-دو نیم شد

شق و رِق= اتو کشیده ، نو ، آدم دارای فیس و افاده

شقه = صدای شیک گلوله ، صدای برخورد دو شئی

شَک = تکان دادن، تکان خوردن

شِک= گمان ، ظن ،

شک= بره ی دوساله ی ماده

شکال= ب- شکار

شکاوان = ل - شکافت ، باز کرد ، شکست داد

شَکَت = خسته ، درمانده ، نا توان

شَلم شکتم ای دیر حاتمه

و وعده جاکت گئن گیر حاتمه

شلم شکتم ای دیر حاتمه

گری بکومن ای ملکه چِمه

بیلا ار سایه ت گرّی بِنِم سر

شکتی سالان ژَ دل بکم در

شَکَتی= خستگی ،

شِکیا= ل -شکست

شکونت= ل- آنرا شکستی

شکونم. شکونت. شکون

شکونیم. شکونتو. شکونن یا:

شکونمو. شکونتو. شکونون

لازم به تذکر است که به اول تمام افعال گاه حرف -ا- اضافه می شود مانند اشکونم - اشکونت..........

شکونن=ل - مصدر شکستن

شَکَر= نامی برای زنان

شکر بر= کلام کسی را قطع کردن

شکر ریز = سخنان زیبا بیان کردن

شکرآو= محلول شکر در آب - کنایه از خراب شدن رابطه ی دو نفر یا دو دسته - به هم خوردن رابطه ها

شِکرته=ب-چیزی که به حساب کمتر آید ( البته در دو زمان و مکان کاربرد دارد ، اول زمانی که طایفه یا تیره ای کوچک قبول می کند که تابع قوانین طایفه ی بزرگتر باشد تا در مقابل خطرات احتمالی مورد حمایت قرار گیرد خود را شکرته ی طایفه ی بزرگتر کرده لازم است بدانیم هیچگاه طایفه ی بزرگتر از شکرته ی خود سوء استفاده نمی کند. دوم : وقتی مقداری گندم یا جو یکدست و مرغوب و پاک شده از هر گونه علف هرز را در زمین خوب و مرغوب بکاریم تا برای بذر آینده استفاده کنیم به این مقدار کم کشاورزی شکرته می گوییم !

شِکِس = شکست

شکو تکو = تکان دادن ، جنباندن

شکه شک= سلانه سلانه

شِکیا= ل -شکست

شُگر= از اسامی مردان

شَل= لنگ ، فلج

شل و پل = قلع و قمع ، از پا در آوردن

شل و شکت = خسته و بریده ، از پای درآمده

شُل = مقابل سفت ، نا محکم ، سست

شل=ب- شوید ، گیاهی از تیره ی رازیانه

شَلا=ب-نام منطقه ای

شلال= کشیده ، بلند بالا ، دراز کشیده ، ولو شده ،

شلال=ب- نام منطقه ای در بختیاری

شِلئن= شیلنگ

شِلِئنِس= خرامان خرامان حرکت کرد

شلئنیا= ل- شلئنس

شلپ شَلپ = صدای برخورد آب با اشیاء، کسی که شنا بلد نیست و دست و پا بیهوده می زند

شلپه = صدای ریختن آب به زمین

شلپسه = پاره پوره شده ، نابود شده ، کهنه و مندرس شده

شلپونن= ل - پاره پوره کردند، کتک زیاد زدن کسی را

شلپنش = تیکه تیکه اش کرد ، سوراخ سوراخش کرد ، سیر کتکش زد

شلپیا = ل- نابود شد ، پاره پاره شد

شَلت= ترکه ، شاخه باریک و بلند و صاف

شلتق = چلتق ، شلتوک ، مزرعه ی برنج

شَلته= دراز و باریک ، ترکه مانند ، ترکه ای

شِلق= صدای آب در معده ، صدای آب در مشک

شِلق شَلق = صدای مایعات ، صدای آب در معده

شُلق =ل- شلق

شلقه = شلق

شلقه شلق= شلق

شُلقه شُلق= شلق

شِلک= شکل ، غلط مصطلح شکل

شِلِک=ب-شلیک گلوله - دروغ بستن پشت سرهم

شِلکینه = نوعی خمیر آبکی

شَلکه= تیره ای از ایل بیرانوند

شُلگ= فراوان ، وفور ، از هم پاشیده شده

شُلگِسه= از هم پاشیده شده است، از زور کهنگی پلاسیده

شِلگونِن= ل- کتک بسیار زدن، تار و پودش را از هم جدا کردن ، نابود کردن

شُلگیا= ل- شلگسه

شَلِم= شلغم

شَلِم= شل هستم، پایم می لنگد، فلج هستم

شَلَمه= (شه له مه) دامنه ی سیاه چادر که آویزان می شود و گاه برای تهویه آنرا بالا می زنند و برای جلوگیری از باد و باران آنرا پایین می اندازند

شِلنگ پین=ب-متراژ کردن زمین با پا

شَله= نوعی محاسبه هست ، محاسبه برای یافتن گم شده ها یا برای رسیدن به مقصد ، به حساب شله یا شله حساب نیز معروف است

شُله = نوعی آش ، مخلوط برنج و ماش و ادویه

شِله= ب- گل و شل

شَله شل= لنگ لنگان

شِل کو= نرم و آبکی کوبیدن چیزی ، چیزی را که آبکی هست کوبیدن

شـ‌ُله کو = ل - شِل کو

شُله حرّ= خرد و خمیر کردن ، نیم کوب کردن ، نرم نرم کوبیدن

شِلیت= ظرف بزرگ از جنس گونی و خیلی بزرگتر از گونی برای حمل کاه‌

شِلیته = دهن دریده ، زن شرور ، زن بی شرم و حیا

شلیف= ب- گونی بزرگ برای جابجایی کاه و علوفه

شُم=ب-اول شب - سرشب

شَم دولت= از اسامی زنانه

شماخه= ل- قله ، ارتفاع کوه

شِمِر= ل - ترکه ،ترکه ی انار

شمرت = شمر ، ترکه ی انار

شِمِر یهود= شمل یهود

شمسه لی = از اسامی مردان

شِمِل یهود = کتک زدن ، به دشمن حمله کردن و کتک زدن ، ریختن سر دشمن و کتک زدن ، غوغا و شورش

شِمنید=ب-پاشید

شِمنیدن=ب-به هم زدن

شمومه = دستنبو، نوعی از خربزه که کوچک است ابتدا سبز رنگ است ولی به اثر نور خورشید به رنگ زرد در می آید و بسیار خوشبو هست نوعی از آن که در زمینهای دیم می روید به هندوانه ی تلخ یا هندوانه ی ابوجهل معروف است

شمومه = نوعی سنگ که از آن تیله سازند

شمه = شنبه

شناس = آشنا

شناسیا = ل - شناخته شد ، شناسانده شد

شناسین = ل - شناخته شدن

شُندن=ب- انداختن ، ضربه زدن

شِنفتن= شنیدن ، گوش دادن

شنفت = شنید

شنفتم شنفتی. شنفت

شنفتیم شنفتید شنفتن

شَنگُل=ب-گوساله ی ماده ی یک ساله

شِن و کن = به هم زدن ، به هم ریختن ، کن و شن نیز گویند

شَنه= ساقه ی گندم ، گندم درو نشده

شو = شب

شو = شانه ، کتف

شوآو = آبیاری در شب

شوادون=ب- حفره ای درون زمین شبیه غار که راه ارتباطی از بالا داشته باشد ، رستورانی در شهر دزفول به همین نام هست

شو اَر شو = ل - شبانه ، شب پشت سر شب ، بدون استراحت

شوارشو = ل - شانه به شانه

شوال = ل- زیرشلواری ، پیجامه

شوئو = شبان‌، چوپان

شوئو فرینک = ل - (چپوفرینک ) حشره ای که چوپانان را به خود مشغول می کند و گله از چوپان دور می شود ، فرد مزاحم ، کسی که زیاد حرف می زند و گیر می دهد

شوئونی = چوپانی

شوئه خو= شبیخون

شوئه زئن = شب تاریک ، شب زنگی ، بسیار تاریک

شوئه کی = ل - شبانه

شوئی = کابوس ، هذیان ، خوابهای بد

شوئی گرتن= ل- دچار کابوس شدن

شوپئل = شب پناه ، جایی که در تاریکی شب بشود به آن پناه آورد ، پناهگاه

شوتاو=ب- شب تاب

شوجا= جایگاه شب ، اشگفت ، اشگفت کوچک روی دیواره ی کوه

شوخی =ب- شبیخون

شوخوش=ب-خوابگاه

شوچر= چرا دادن گوسفندان در هنگا م شبهای بهاری

شو چله = شب اول زمستان

شورآو = نام محل و روستا و رودخانه ای در شهرستان خرم آباد

شور =ب-اسهال چهارپایان

شِوِر= آویزان

شور = ب- دره کوچک

شورده =ب-دست و پا چلفتی

شوروالا=ب-در امتداد دره به سمت بالا

شوروازیر =ب-در امتداد دره به سمت پایین

شوره = اثر رسوب سنگ آهک و گچ و رسوبات معدنی محلول در آب روی اجسام ، اثر عرق خشک شده روی بدن ، پودر سفیدی که گاها روی سر می نشیند

شوریا= شسته شد

شورین= ل - شستن

شوروآ= (شولوآ) _ نوعی آش از ترکیب برنج و ماست و ادویه

شوشمه کی = نوعی تفأل هست که در شب شنبه سؤالی را از کسی می پرسیدند به امید جواب مثبت و خوب یا در پشت درب خانه ی همسایه به فالگوش می ایستادند و اولین جمله ای که از دهان افراد داخل خانه می شنیدند به فال نیک می گرفتند

شوشوم= شامی که بعد از فوت کسی در شب اول به مهمانها می دهند

شوصو= صبح ، صبح زود

شوف = باران سیل آسا ، باران خیلی تند

شَوَق=ب-سیاه سیاه

شوقی = شوخی ، مزاح

شوقنی =ب- با شوق و اشتیاق

شو کور = خفاش

شو کورِنه= خفاش

شوکورنک= خفاش

شوک =ب- آل ، ملائکه ی بد ، صفتی برای انسانهای نحس

شو کلو =شب کلاه ، کلاه نمدی

شوکوره = خفاش

شوگار=ب- بلندی شب

شوگاره = ل - صبح خیلی زود ، صبح که هنوز روشن

شوگاره = ل - صبح زود دنبال کاری رفتن ، شبانه

شوگرد= شبگرد

شوگرد=ب-خفاش

شوگیرد = ل- شب گرد

شول = اوج ، اوج بک رویداد ، دقیقا در زمان اوج یک رویداد، وسط کار ، میانه ی کار

شُولار=ب- شلوار

شول و دول =ب-ناز و کرشمه

شولاره = ل - درد شبانه ، آه و ناله ی شبانه

شولوا = شوروا

شوله ‌= نوعی آش ، مخلوط برنج و ماش و ادویه

شومونگ = ل - مهتاب

شومه = مهتاب

شومونی = مهتاب

شومن = غذای شب مانده ، بیات

شومی.= هندوانه

شومی شیطونی = هندوانه ی تلخ ، هندوانه ی ابوجهل، حنظل

شه می = از اسامی مردان ، مخفف شمس الله

شون = ل- شانه ی عسل ، شانه

شونم= شبنم ، ژاله

شونه شکی= نوعی رقص ، رقص سه پا ، مقام موسیقایی

شونهفتی = شب نخوابی ، بیداری

شووال = ل- پاپوش ، شلوار ، زیرشلوار

شولار=ب- قری قرانی - شلوار تنبانی زنان و دختران بختیاری

شَووا=ب-شبها

شوِیت= شوید ، گیاهی دارویی خوراکی از تیره ی رازیانه

شویت = ل - شوت ، سوت زدن

شُوین= ل- عزا ، ماتم. ، ایام بر کسی تیره و تار شدن ، شیون و زاری، مثال . شوگات شُوین با ،

یعنی روزگارت تیره و تار باد ، ایام تیره و تار باد

شوی = ل - شوهر

شه =ب- سیاه

شه قلی= از اسامی مردان

شه نت = ل - انداختی

شه نم شه نت شه ن

شه نیمن شه نینون شه نون

شهنه=ب- شیهه ی اسب

شهنی = نام عزیزی شهین

شی= ازدواج ، ازدواج دختران ، زمانی که دختران ازدواج کردند گویند شی کردند

شی برار= برادر شوهر

شی برا = ل - برادر شوهر

شی خویه = ل - خواهر شوهر

شی خوور = شی خویه

شُیا = ل- به هم خورد ، از هم پاشیده شد

*شیپال= پاره ، پاره کردن

شیپال دِر= پاره پاره کردن

شیئش=ل- عدد شش

شیپ شَپ= صدای اسبان حین وحشت و حین جفت گیری

شیپه= شیهه ی اسب

شِیت= گیج ، منگ ، خُل

شیت=ب- شوت زدن

شِیت شَت= گیج ومنگ راه رفتن ، رفتار غیر متعادل

شیتال = پاره

شیتَل= زبر و زرنگ ، ورزیده ، قبراق ،

شِیر sheyr=شیر درنده

شیرsheer= شیرخوردنی

ش‌ِیر shir=شیر آب

شِیرsheyr= شعر

شیرsheer= کشش فامیلی، عرق خوشاوندی

شیرّ= صدای بزرگ گاز معده

شیراز = ل- نوعی پنیر بسیار خوش عطر و طعم

شیراون= نام روستا و طایفه ای در رومشگان کوهدشت

شیرازه = تهذیب ، حاشیه دوزی

شیرالی= نامی برای مردان

شیربُرد = نوعی بیماری که تمام گله شیرشان خشک می شود برای درمان آن خفاش می گرفتند و در دیگ می پختند و آب آنرا در دهان گوسفندان می ریختند

شیربُر= کودک را از شیر گرفتن

شیرپال = وسیله پالایش شیر

شیرتوک =گیاهی شبیه موسیر

شیرخدا = از اسامی مردان

شیرخُم= شیر نجوشیده ، در معنای مجازی به افراد نپخته و خام نیز گویند

شیرچِن =ل- محاسبه ی مقدار شیرهای مبادله شده در شیرواره

شیره دت= ل- شیر دختر ، دختر شیر وش

شیردنگ=ب - ریسه ای پهن به عرض تقریبی سه سانتیمتر که با نخهای پشمی رنگی بافته می شود برای تزئین

شیرزا= مانند شیر زایمان کردن ، چون شیر هفت سال یک بار زاییدن

شیرزا = از اسامی مردان

شیر سنگی = نماد مردان دلاور لر که روی مزار آنها می گذاشتند

شیرشیرک= گیاهی گلدار که ساقه ی آن شیر زیاد دارد و عسل آن معروف است

شیر شفت= مدت زمان شیرواره

شیره کُر= شیر پسر ، پسر شیر وش

شیرکدار= شیر کوچک روی درخت ، سنجاب

شیرکشو = نام گردنه ای در کنار شهر خرم آباد بین قاضی آباد و مدبه

شیرگیر=قدرتمند ، توانا

شیر مادر =اصطلاحی برای قسم خوردن

شیرمال = خرمن کوبیده شده که دانه ی آن زیاد باشد ، نوعی کلوچه

شیرمس= کودک یا بره ای که زیاد شیر خورده باشد

شیرواره = نوعی تعاونی ، شراکت شیری و آن بدین گونه بود که دو یا چند همسایه شیرهای خود را به مدت مثلا یک هفته به یک همسایه می دادند و هر روز با یک ظرف معین و با چوب خط (لِله )حد شیر را مشخص می کردند در هفته ی بعد هر روز برابر همان چوب خط شیر به همسایه پس می دادند معمولا اگر یک همسایه شیر بیشتر داشت گاه به اندازه ی دو یا سه چوب خط شیر پس می داد

شیرواری =ل- شیرواره

شیرّه= صدای شیرّ، صدای باد دبر ، صدای پاره شدن بعضی پارچه

شیره = از اسامی مردان

شیره زئیه (شیره زایه) = سالی یک بچه زائیدن، هنوز بچه اول از شیر گرفته نشده بچه ی دوم آمدن

شیره مال =ل - شیرمال

شیش= صخره ، صخره ی صاف مرتفع شبیه شیشه صاف غیر قابل عبور

شیش مخار=ل- صخره ی غیر قابل عبور

شیش مغار= صخره غیر قابل عبور

شیک = خسته و کوفته ، شل و شیک : کسی که از زور خستگی نای راه رفتن ندارد

شیل = حالت اسهالی

شیل دائن= ل- ریختن اسهال

شیل شَل = اسهال

شیل=ب- شاخه ی نورس و تازه ی درختان ، ترکه

شیل تین=ب- با ترکه کسی را از بالا تا پایین و یا بر عکس زدن

شیلَک=ب- استخوان انتهای دست گوسفندان

شُیم = ل- شخم

شیم بار=ب- منطقه ای خوش آب و هوا در شهرستان اندیکا

شِئیم=ل- شوم ، نامیمون

شِیه ل- انتخاب کردن ، انتخاب بهترین از میان همه، مجاز بودن در انتخاب

شِیه بگیر =ل- گلچین کردن

شیه مرو=ل- شه مراد، از اسامی مردان

شیه ناز =ل- شهناز، از اسامی زنان

شیه نازی =ل- اظهار نظر کردن ، ناز و کرشمه

با تشکر از

علی محمد شفیع پور

حمید مالزیری

جهانبخش رشیدی