وقایع روزهای اخیر، نقاب را از چهره‌ی پوسیده و بی‌رمق رژیم ولایت فقیه برداشت. آنچه با افتخار "آتش‌بس" اعلام شد، در واقع تسلیم بی‌قید و شرط در برابر فشار حداکثری آمریکا و متحدانش بود.

وقتی ترامپ فرمان ایست را صادر کرد، سردمداران جمهوری اسلامی – همان‌ها که تا دیروز نعره‌ی مقاومت سر می‌دادند – سر در برابر واشنگتن فرود آوردند.

در طول دوازده روز جنگ، آسمان ایران جولانگاه بی‌منازع نیروی هوایی.......

دشمن بود، در حالی که پدافند سپاه و ارتش حتی نتوانستند پرنده‌ای را زمین‌گیر کنند. حاکمیتی که در سرکوب دختران بی‌حجاب مهارت دارد، در دفاع از آسمان کشورش، کاملاً ناتوان ظاهر شد. این، نه فقط شکست نظامی، که رسوایی سیاسی یک نظام اشغالگر داخلی است.

موشک‌پراکنی‌های پراکنده و بی‌اثر جمهوری اسلامی – که حتی یک نظامی اسرائیلی را نکشت – بیشتر از آنکه قدرت‌نمایی باشد، نشانه‌ی استیصال و درماندگی بود. در مقابل، بیش از ۸۰۰ کشته، هزاران زخمی، و تخریب زیرساخت‌های کلیدی کشور از جمله در نطنز، اراک و اصفهان، فقط بخشی از بهای این حماقت استراتژیک بود. بالاتر از همه، از بین رفتن نزدیک به ۲۰ فرمانده‌ ارشد سپاه پاسداران رژیم، ضربه‌ای است که خامنه ای دروغگو هم نمی‌تواند نادیده بگیرد یا کتمان نماید.

اما مهم‌تر از همه، فریادهای "مرگ بر دیکتاتور" بود که در ورطه این جنگ برپشت بام های شهرهای ایران طنین انداخت؛ نه در حمایت از نظام، بلکه در شادی از تضعیف آن. ملت ایران، دشمن واقعی را خوب می‌شناسد.

این رژیم دیگر آن رژیم سابق نیست:

  • ورشکسته اقتصادی
  • بی‌اعتبار دیپلماتیک
  • تضعیف نظامی
  • منفور اجتماعی بیش از پیش

اکنون، وظیفه‌ی تاریخی بر دوش اپوزیسیون اصیل است؛ نه آنان که در هر موجی می‌خواهند فرصت‌طلبی کنند، بلکه آنانی که از دل رنج مردم برآمده‌اند.  هموطنان ، فرصت‌ها ابدی نیستند. اکنون، لحظه‌ی اتحاد و اقدام است.

اگر امروز نه، پس کی؟ اگر ما نه، پس چه کسی؟

ضربه‌ی نهایی را ملت باید وارد کند؛ از درون، با اتحاد و آگاهی، و از بیرون، با حمایت جهانی. دیکتاتوری مذهبی رو به افول است، و سرنگونی‌اش نه فقط یک آرزو، بلکه یک واقعیت نزدیک و در دسترس است. آینده را مردم خواهند ساخت، بدون آخوند، بدون سرکوب، و با آزادی.

دکتر مسعود کاشفی سوم تیر یک هزار وچهارصد و چهار خورشیدی