رشد کشور چین و از نظر تکنولوژی و فرو رفتن دنیای سود و سرمایه در بابرابری تجاری و وجود یک حاکمیت بنیادگرا در ایران همان حاکمیتی که کمر مردم را زیر بار مشکلات ملاتاریسم حاکم شکسته است و در بازیهای محتلف خود را دخالت داده است دروازه دسترسی به قلب آسیا یعنی آسیای مرکزیست و امکانی برای ورود و اشباع آن از نفوذ اقتصادی و نظامی غرب. مسئولیت این نفوذ ظاهرا به ترکیه نو عثمانی که هرگز تاریخأ در این قلمرو حضور نداشته، به عنوان بازیگر اصلی در ناسیونالیسم جعلیِ "جهان ترک" سپرده شده است. کشوری که حالا امپراطوری سابق آن در بالکان و شامات و عربستان در بلوک غرب ادغام شده و اکنون در مسیر رشد سرمایه داری خود به دنبال پیرامونی برای حل و فصل تضادهای انباشته می گردد.
همزمان هند در جبهه جنوب بیش از پیش به سمت درگیری با پاکستان به عنوان کشوری در حال نزدیک شدن به چین (و احتمالا در مرحله بعد با خود چین) سوق داده می شود. 

است.
امریکا ( متحد آن از زمان جنگ دوم جهانی)، از دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی به دنبال حل و فصل بحران مازاد انباشت خود، و با هدف شکاف انداختن و شکست اردوی شرق، ابتدا به عادی سازی روابط سیاسی و همکاری بین المللی با چین و بعدتر به سرمایه گذاری برای بهره بردن از نیروی کار عظیم و ارزان چین روی آورد. این روند در تکوین خود و با تداوم رشد اقتصاد نیمه دولتی چین، خود را به صورت امکانی برای فرار چین از اردوی سرمایه داری  غرب و تبدیل شدن به یک قطب بدیل برای آن و امیدی برای جنوب جهانی برای شکستن قفس عقب ماندگی اقتصادی و وابستگی استعماری به فن آوری غرب نمایاند. از اینجا و از ابتدای قرن بیست و یکم یعنی در زمان رهبری اوباما در امریکا، سیاست مهار چین در دستور قرار گرفت.
اما به دلیل ناکامی غرب در کنترل رشد تکنولوژیک چین و فرو رفتن هر چه بیشتر غرب در ناترازی تجاری، بدهی دولتی و بحران رشد و سوددهی، ماشین جنگی دستگاه جهنمی امپریالیسم، دست به کار برنامه هایی نظامی با هدف محاصره و در نهایت حمله به چین و وادار کردن آن به "تسلیم بی قید و شرطآنچنان که امروز از ایران که حکومتش بخاطر شرکت در این بازیهای مرگبار کمر مردم ایران را شکسته است طلب می کند .
پس از گذشت نزدیک به سه سال و نیم از آغاز جنگ اوکراین و جبهه هایی که پی در پی آن در قفقاز، فلسطین اشغالی، سوریه، لبنان، پاکستان و اینک ایران گشوده شده، میتوان قراینی را در ارتباط با وضعیت ایران سراغ گرفت که به مواجهه ای بسیار فراتر از امنیت پروژه دولت استعماری یهود اشاره دارد.
 فتح ایران برای غرب مهم است
ایران دروازه دسترسی به قلب آسیا یعنی آسیای مرکزیست و امکانی برای ورود و اشباع آن از نفوذ اقتصادی و نظامی غرب. مسئولیت این نفوذ ظاهرا به ترکیه نو عثمانی که هرگز تاریخأ در این قلمرو حضور نداشته، به عنوان بازیگر اصلی در ناسیونالیسم جعلیِ "جهان ترک" سپرده شده است. کشوری که حالا امپراطوری سابق آن در بالکان و شامات و عربستان در بلوک غرب ادغام شده و اکنون در مسیر رشد سرمایه داری خود به دنبال پیرامونی برای حل و فصل تضادهای انباشته می گردد.
همزمان هند در جبهه جنوب بیش از پیش به سمت درگیری با پاکستان به عنوان کشوری در حال نزدیک شدن به چین (و احتمالا در مرحله بعد با خود چین) سوق داده می شود. هند کشوریست که به دلیل وسعت، جمعیت و جغرافیای ممتاز خود بالقوه تنها قدرت بدیل برای چین در توازن قوای بین الملل به شمار می آید. با این حال هند به دلیل مدل استعمار زده سیاسی  و اقتصادی خود از بابت امکان رشد اقتصادی نتوانسته با چین رقابت کند و با رشد نفوذ سیاسی چین خود را به شکل روزافزونی در محاصره متحدان در حال ظهور چین، یعنی پاکستان، میانمار، سریلانکا و بنگلادش می بیند. وضعیت هند و تسهیل بیرونی غرب شرایط را برای رشد گرایشات ساختارمند فاشیستی در این کشور مهیا نموده.
 هند در سیر تکوین خود از جهاتی به آلمان هیتلری شبیه می شود :
 بزرگ و بالقوه قدرتمند اما گرفتار در محدودیتهای رشد سرمایه دارانه و وابستۀ خود. کشوری که می توان آنرا در نهایت به عنوان ماشین جنگی مهیب و مخربی به جان چین انداخت و به آن ضربه زد. درست همانطور که از آلمان در برابر شوروی استفاده شد و با نتایجی ماندگار در تاریخ حیات سیاسی آن و موثر در فروپاشی نهایی اش.
همزمان برنامه های مفصل دیگری در شرق آسیا بر ضد چین کلید خورده اند. شامل ائتلافهایی منطقه ای از ژاپن در شمال تا مستعمره نشین استرالیا در جنوب تا فیلیپین و ویتنام و ....
 
از طرف دیگر پاکستان و میانمار دو پل دسترسی چین به اقیانوس هند و غرب آسیا و ماورای آن، بدون عبور از منطقه حساس دریای چین جنوبی و دور زدن تنگه مالاکا هستند. هند و پاکستان در دشمنی دیرینه شان که بر روی گسل هویت ملی شالوده یافته، گرفتار مانده اند. با چرخش تدریجی قدرت بزرگتر یعنی هند به سمت غرب، پاکستان که ابتدا خود متحد غرب بود به چین گرایش پیدا کرد. این برای غرب مطلوب نیست. پس هشدارهایی داده شد. ابتدا کودتای ارتش علیه عمران خان و حذف او از صحنه سیاسی پس از آغاز جنگ اوکراین، سپس ترور پیمانکاران چینی در پاکستان و اخیرا تحریک موفق هند به حمله به پاکستان که بذر کینه های مظلوم ستیزانه را در هند آبیاری و پاکستان را متوجه خطر نزدیکی به چین می کند. اکنون، و تا آنجا که به حمله به ایران مرتبط می شود، برای پاکستان دو موضوع عمده است:
 یکی محاصره نظامی و اقتصادی به وسیله متحدان غرب در صورت سقوط ایران و دیگری جدایی بلوچستان ایران که امکان خطری مشابه را در پاکستان تقویت کرده و شکنندگی آنرا در برابر فشارهای بیرونی بیشتر خواهد کرد. دیدار ترامپ (و نه مقامی پایینتر از او) با رئیس ستاد مشترک ارتش پاکستان به این گمانه زنی دامن می زند که احتمالا این دیدار برای پاسخ به این نگرانی ها با ترکیبی از تهدید و تطمیع بوده باشد. سقوط و تجزیه ایران به عنوان یک متحد کلیدی چین و روسیه و در حقیقت تنها متحد باقیمانده آنها در غرب آسیا، همچنین این پیام را به پاکستان خواهد داد که چین در حال حاضر متحدی نیست که بتوان روی آن برای ایستادگی موفق در برابر توحش بلوک  سرمایه داری حساب کرد.  و این پیامیست که بسیاری از کشورهای دیگر هم دریافت خواهند کرد.

حالا اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود، غرب به واسطه کشورهایی که اغلب به زور چکمه آنها را در مدار خود قرار داده و به عنوان سرباز و کارگر از ایشان برای پرداخت هزینه مالی و نظامی لشکرکشی به چین استفاده می کند، به طور کامل در مرزهای چین و روسیه از قفقاز تا مغولستان مستقر خواهد شد و دسترسی آنها را به آبهای آزاد جنوب، غرب آسیا و منابع استراتژیک انرژی آن و برنامه کمربند و جاده مسدود خواهد کرد. هند نیز باید از کریدور شمال جنوب با روسیه صرف نظر کند و ناچار از میراث وابستگی به صنایع نظامی روسیه هم رهایی یافته برای تغذیه ماشین جنگی خود به غرب روی آورد.

این وضعیت نامی ندارد جز جنگ جهانی سوم. جنگی فعال که آرام و خاموش آغاز شد اما با شتابی باور نکردنی به پیش می رود. غرب نه فرصتی برای تعلل در برابر چین دارد و نه بنیه اقتصادی کافی برای پرداخت هزینه نبرد با آن به تنهایی. بنابراین با توسل به حداکثر خشونت و نیروی نظامی و ارعاب کشورها به آنها یادآوری می کند که در حال حاضر جهان هنوز چند قطبی نشده و نقطه اتکای بدیلی برای ایشان وجود ندارد. و آنها باید آنچه از ایشان طلب می شود را به بهای ضربه زدن به منافع جوامع خود بر روی میز بگذارند.
اگر به مورد ایران و وضعیت خطرناکی که در آن گرفتار شده بازگردیم، اگر غرب بتواند حکومت را در ایران تغییر دهد و لوازم  نظامی و اقتصادی آن را برچیند و آنرا از طریق یک بورژوازی وابسته همچون کشورهای دیگر در پیرامون خود ادغام سازد، این دستاورد بزرگی برای آنها خواهد بود. اما حتی بهتر از آن تجزیه ایران به قلمروهای کوچکتر و ادغام جداگانۀ این واحدهای سیاسی کوچکتر است. پاکستان از این موضوع راضی نیست و عراق هم کاری از دستش بر نمیآید. 
آنها حتی نتوانسته اند اقلیم کردستان خود را زیر کنترل در آورند و عملا پس از جنگ اول خلیج فارس هرگز به یک کشور یکپارچه تبدیل نشدند.
 پس در مورد کردستان ایران کاری از آنها ساخته نیست بلکه برعکس اقلیم کردستان با روابط گسترده ای که با حامیان امریکایی و اسرائیلی خود دارد احتمالا مهیای دوران فروپاشی حکومت و جنگ داخلی در ایران شده است.
 ترکیه و آذربایجان از به دست آوردن شمال غرب ایران و ایجاد پل زمینی در جهان ترک زبان سود خواهند برد و چنین تمایلاتی پیشتر از کانالهای غیر رسمی آنها ابراز شده. ایران چهار گسل قومی بالقوه تجزیه پذیر در آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان دارد و با تضعیف دولت مرکزی احتمالا قادر به مهار همزمان تمام آنها نخواهد بود. تجزیه ایران آنرا ضعیف، شکننده تر و مطیع تر خواهد ساخت و احتمالا برای دهه ها آنرا درگیر جنگهای مرتبط با این تجزیه می کند. چنین ایرانکهایی حتی در صورت تغییر مجدد موازنه قوای جهانی، به سادگی قادر به گسست از اردوی غرب و دفاع از خود نخواهند بود.
غرب حتی بدیل حلقه به گوش خود را برای پس از فروپاشی معرفی نکرده تا امکان یک گزار مهندسی را فراهم آورد و این یعنی ورود آسان به صحنه و تضعیف تمام بازیگران میدان و گرفتن حداکثر امتیازات از آنها.
این بازی کثیف بسیار فراتر از منافع دولت صهیونیستی نگاه به کنترل و ادغام کل آسیای غربی در پیرامون امپراطوری امریکا دارد و خلاف آنچه گاه بر روی صحنه دیده میشود هر دوی آنها در آن سهیم و به آن مشتاق هستند. دنیای سود وسرمایه برای محافظت از ماشین جنگی‌یی که تنها ضامن بقای خونبار آنهاست و طبقه حاکم سرمایه دار امریکا برای حفظ هژمونی جهانی این کشور و چسبیدن به گلوی چین.
چین در این میان احتمالا ملاحظاتی دارد که آنرا همچنان از ورود آشکار به این جنگ باز می دارد. اما سوال اینجاست که آیا زمانی که چین با این تاخیر برای خود دست و پا می کند تا برای دفاع آماده شود، ارزش آن را دارد که در سالهای نزدیک و در دور تا دور مرزهایش با غرب درگیر شود و با گزینه "تسلیم بی قید و شرط" روبرو گردد.
ارسالی یاران جنبش رهایی بخش لر جهت درج در سایت www.lorabad.com