• صفحه اصلی
  • مقالات
  • بیانیەها
  • اخبار
  • تماس با ما

اخبار سایتهای دیگر

  • اخبار صدای آمریکا
  • اخبار رادیو فردا
  • اخبار بی بی سی فارسی

لینک به سایتهای دیگر

  • بی بی سی فارسی
  • صدای آمریکا
  • خدمات وب هاستینگ و دامنه
  • فیلتر شکنها
املاک ٢٤
  • شما اینجا هستید:  
  • خانه

چرا ملاهاعدالت طلبی ستم دیدگان را تجزیه طلبی مینامند؟

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
22 دی 1392
بازدید: 2723
تير 1392,ساعت 00:48:36

مشروعیت یا عدم ‌مشروعیت یک حرکت سیاسی، الزاماً با متر و معیار «حقوقی» در معنای قانون مستقر محک نمی‌خورد. بخش مهمی از جنبش‌های سیاسی-اجتماعی قرن بیستم که اتفاقاً مشروعیتی قوی داشته‌اند (نظیر جنبش ضد آپارتاید به رهبری کنگره ملی آفریقای جنوبی یا حرکت‌های ضد استعماری دهه شصت میلادی) در دوره‌‌هایی از فعالیتشان از سوی «رژیم‌های حقوقی داخلی» ممنوع یا غیرقانونی بوده‌اند. (همین امروز هم بسیاری از جنبش‌های مترقی را می‌تواند در اینجا و آنجای جهان نشان داد که اساساً خود را “ضد سیستم” معرفی می‌کنند و اعتبار خود را نیز مشخصاً از همین رویکرد می‌گیرند.)

 

self-determination

بنابراین، زمانی که از «موازین حقوقی» صحبت می‌کنیم، به این نکته باید به طور پیشینی اشاره کنیم که این موازین، نه می‌توانند به حرکت یا جریانی اعتبار دهند و نه می‌توانند اعتباری را که فرضاً برای آن حرکت وجود دارد، سلب کنند.

آیا آن دسته از گروه‌ها یا سازمان‌های سیاسی که آشکار یا نهان، خواهان استقلال و جدایی از کشور هستند، می‌توانند مطالباتشان را بر پایه‌ اصول حقوقی استوار سازند؟ اساساً آیا می‌توان برای حرکت‌ها و جنبش‌‌های جدایی‌خواهانه، مبنا یا رویکردی «حقوق بشری» قائل شد؟

self-determination

 

جایگاه و کارکرد مباحث حقوقی

 

به عنوان یک گزاره پیشینی باید به این نکته اشاره کرد که بحث ما به ناچار ناظر به حقوق بین‌الملل یا اصول و عام حقوق بشری است، چرا که به نظر می‌رسد تکلیف رژیم‌های حقوقی داخلی، به ویژه در جاهایی که یک نظام بسته‌ی مرکزی حاکم است، با حرکت‌های جدایی‌خواهانه یا استقلال‌طلبی‌های داخلی، تا اندازه زیادی روشن باشد.

 

به این دو نکته فوق، این را هم باید اضافه کرد که پرداختن به مباحث حقوقی، در اینجا ناشی از یک ضرورت عینی است؛ ضرورتی که به نظر می‌رسد دارد از بیرون تحمیل می‌شود و اتفاقاً می‌تواند قابلیت و کارکرد مناسبی هم داشته باشد.

 

 واقعیت این است که در چارچوب نظام روابط بین‌الملل، برای آنکه به یک نظم عادلانه و پایدار در زمینه‌‌ی حقوق جمعی اقلیت‌ها برسیم، نهایتاً ابزاری غیر از همین استانداردها و نرم‌های حقوقی یا ارجاع به کنوانسیون‌های حقوق بشری، برای دستیابی به مقصود توافق‌های خود نداریم.

 

 با در نظر داشتن این چند نکته، بر می‌گردیم بر سر پرسش اصلی: آیا جدایی‌طلبی، می‌تواند توجیه حقوقی داشته باشد؟

 

دامنه استناد به اصل تمامیت ارضی

 

«اصل حاکمیت ملی» یا «احترام به تمامیت ارضی»، مهم‌ترین توجیه حقوقی و دلیلی است که معمولاً ناسیونالیست‌ها یا همه آن گروه‌هایی که در هر حال، خواهان حفظ «تمامیت سرزمینی» یک کشور هستند به آن استناد می‌کنند.

 

در نگاه این بخش از نیروها، حفظ تمامیت ارضی یک سرزمین، در ذات خویش امری مقدس و ارزشمند است. به زعم آنها، نیروهای ملی و میهن‌پرست باید این اصل را سرلوحه تمامی فعالیت‌ها و برنامه‌های سیاسی خود قرار دهند و این انتظار از سایر نیروها هم می‌رود که به این مهم توجه کنند و اجازه نغمه‌های مخالف را ندهند.

 

از نگاه بخشِ دموکرات این نیروها، یک حاکمیت ملی و آزاد، (اما کماکان «مرکزی») این توانایی را دارد که مشارکت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی تمامی شهروندان جامعه و نیز گروه‌های اقلیت را فراهم کند. از نظر این فعالان، اگر قرار باشد اتفاقی هم بیفتد، الگوی مطلوب و مناسب همین است. اقلیت‌ها مجاز نیستند حقوق خود را در خارج از این چارچوب ملی و تعریف شده − که خط قرمزی مشخص و جمعی است − پیگیری کنند؛ چراکه این خط قرمز، ضامن حفط تمامیت سرزمینی و تشکیل دهنده هویت ملی است و…

 

گفته می‌شود که «اصل حاکمیت ملی» یا «احترام به تمامیت ارضی کشورها» از اصول بنیادین و پذیرفته شده نظام بین‌المللی است. این سخن تا اندازه زیادی قابل دفاع است و در منشور سازمان ملل نیز به آن پرداخته‌اند. (بر پایه بند چهارم از ماده دو منشور، دولت‌ها موظفند تمامیت ارضی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به استقلال سایر دولت‌ها نیز احترام بگذارند.)

 

اما پرسش اصلی این است که: دامنه اعتبار این اصل تا کجاست؟ این اصل یا قاعده حقوقی، ناظر به چه شرایط یا وضعیت‌هایی است؟ آیا این اصل، آن طور که برخی از مدافعانش می‌گویند، به خودی خود واجد ارزش است یا اعتبارش بسته به اصول اساسی‌تری است؟

 

واقعیت این است که در حال حاضر، «اصل حاکمیت ملی» یا «احترام به تمامیت ارضی کشورها»، در پرتو تئورهایی نظیر «دخالت‌های بشردوستانه»، آن اعتبار و قدرت پیشین خود را ندارد. دکترین «دخالت‌های بشر دوستانه» − به رغم تمامی سوءاستفاده‌هایی که به طور عینی دارد از آن می‌شود و به رغم همه معیارهای دوگانه‌ای که تاکنون لحاظ شده است − در سطح تئوریک، توانسته اعتبار گذشته اصل حاکمیت ملی یا تمامیت ارضی کشورها را به چالش بگیرد. البته خود این امر، محصول تقویت گفتمان حقوق بشری حاکم است که دردهای انسانی را – به درستی – ورای مرزهای جغرافیایی دارد تعریف می‌کند.[1]

 

از سویی دیگر، حتی اگر «اصل حاکمیت ملی» یا احترام به «تمامیت ارضی کشورها» را کماکان یک اصل بی‌تنازع در حقوق بین‌الملل بدانیم، جای این پرسش باقی می‌ماند این اصول در کجاها صادق است یا ناظر به کدام وضعیت‌هایی است؟

 

پاسخ کوتاه این است که «اصل حاکمیت ملی» یا احترام به «تمامیت سرزمینی کشورها»، تنها در چارچوب روابط بین دولت‌ها است که معنا دارد. هیچ دلیل حقوقی در دست نیست که این اصولِ حقوق بین‌الملل، در چارچوب حقوق ملی یا سازوکارهای داخلی نیز معتبر و قابل تعمیم باشد.

 

به سخنی دیگر، ارجاع به اصل حاکمیت ملی، تنها در مواجهه با دولت‌های خارجی، موارد تجاوز، پایان دادن به وضعیت‌های اشغال یا شرایط مشابه است که می‌تواند اعتبار حقوقی داشته باشد. استناد به این اصول در برابر نیروهای داخلی آن هم به منظور توجیه سیاست‌های حاکم، اگر نگوییم خدعه و فریب است، باید بگوییم که فاقد وجاهت حقوقی است.

 

«حق تعیین سرنوشت» و وجوه آن

 

حق تعیین سرنوشت  (The right to self-determination) پیش از آنکه در دهه‌های شصت، هفتاد و نود میلادی، به معنای امروز خود – در جایگاه یک خواست و مطالبه جدی حقوق بشری- نزدیک شود، بیشتر به عنوان یک اصل حقوقیِ صرف در فضای جهان استعمارزده‌ی نیمه نخست قرن بیستم و حتا در سال‌های پس از جنگ دوم مطرح بود.

 

نخستین‌ مرتبه پس از جنگ جهانی اول و به هنگام تأسیس تشکیلات «جامعه ملل» (League of Nations) بود که به طور جدی، صحبت از «حق تعیین سرنوشت ملت‌ها» شد. از یک سو، وودرو ویلسون (۱۸۵۶- ۱۹۲۴) رئیس‌جمهور پیشین امریکا در طرح معروف چهارده ماده‌ای[2] خود که به تاسیس «جامعه ملل» انجامید، به این موضوع پرداخت و از سویی دیگر، در جریان انقلاب اکتبر روسیه، هنگامی که بلشویک‌ها به قدرت رسیدند، «حق تعیین سرنوشت» در گفتمان چپ با محوریت استقلال و رهایی خلق‌ها در سرزمین‌های استعماری تقویت شد.[3]

 

منشور ملل متحد (۱۹۴۵) هم، در همان ماده اول ( بند دوم) مشخصاً به «حق تعیین سرنوشت ملت‌ها» اشاره کرده است و از آن به عنوان یکی از اهداف اصلی تشکیل سازمان ملل نام برده است. اما اتفاق مهم‌تر در این زمینه ، در دسامبر۱۹۶۰ روی داد، هنگامی که مجمع عمومی سازمان ملل، اعلامیه اعطای استقلال به مستعمرات و ملت‌ها یا اعلامیه ضد استعمار را تصویب و منتشر کرد. بر پایه این اعلامیه، همه ملت‌ها «حق تعیین سرنوشت» دارند و مطابق این حق، باید بتوانند آزادانه، وضعیت سیاسی خود را تعیین کنند و نیز آزادانه بتوانند پیگیر توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود باشند.

 

مشابه همین حق، در ماده اول و مشترک کنوانسیون‌های‌ حقوق مدنی-سیاسی (ICCPR) و حقوق اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی (ICESCR)، در دسامبر ۱۹۶۶ هم صورت‌بندی شده است.[4] نکته محوری اینجاست که رعایت این ماده، بر خلاف مفاد اعلامیه اعطای استقلال که جنبه «توصیه‌ای» دارد، برای دولت‌های عضو این کنوانسیون‌ها «الزامی و تعهدآور» است.

 

حق تعیین سرنوشت، ابتدا ناظر به وضعیت‌های استعماری بود، و نباید فراموش کرد که در سال ۱۹۴۵و به هنگام تشکیل سازمان ملل و تدوین مفاد منشور، یک سوم از جمعیت جهان در سرزمین‌هایی زندگی می‌کردند که مستقل نبودند و به نوعی تحت رژیم‌های استعماری اداره می‌شدند.[5]

 

وجه دیگری از «حق تعیین سرنوشت ملت‌ها»، در ارجاع به وضعیت‌های اشغال یا نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی تعریف می‌شود.[6] کمااینکه دیوان دادگستری لاهه در رای مشورتی سال۲۰۰۴ خود در خصوص دیوار حائل اسرائیل با سرزمین‌های فلسطینی‌ها به صراحت به اهمیت و لزوم حق تعیین سرنوشت ملت‌ها اشاره کرده است.

 

جمع‌بند

 

مصادیقی که برای حق تعیین سرنوشت در ماده نخست کنوانسیون‌های ۱۹۶۶ آمده است، نشان می‌دهد که «حق تعیین سرنوشت»، صرفاً در مواجهه با دولت‌ها یا قدرت‌های خارجی معنا نمی‌‌دهد  و گستره‌ی آن شامل مناسبات و وضعیت‌هایی درون مرزی نیز می‌شود. با در نظر داشتن این نکته محوری، پرسش نهایی را چنین می‌توان مطرح کرد:

 

در شرایطی که اصل حاکمیت ملی و احترام به تمامیت ارضی کشورها − در پرتو  تقویت گفتمان‌های حقوق بشری −، دیگر آن اعتبار پیشین را ندارد، اگر حق تعیین سرنوشت یک ملت یا حق تعیین وضعیت سیاسی ‌آنان، مستلزم جدایی و تشکیل دولت-ملتی مستقل بود، تکلیف چیست؟

 

فرضاً اگر دولتی، به طور سیستماتیک و مستمر، حقوق جمعی اقلیت‌های قومی، نژادی، زبانی و مذهبی را نادیده گرفت و به آنها اجازه مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موثر نداد، چه باید کرد؟ حتا اگر پیش‌فرض این پرسش را نیز کنار بگذاریم، آیا یک ملت نمی‌تواند تنها به سبب دلایل فرهنگی، زبانی، مذهبی، نژادی، خود را مستحق داشتن کشوری با مرزهای مستقل بداند؟ (موقعیت کردها در چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه در نظر گیریم.)

 

به نظر می‌‌رسد که پاسخ به این پرسش، دست کم به لحاظ حقوق بشری مثبت باشد. هیچ دلیل یا توجیه اصولی در دست نیست که اقلیت یا جمعی را ملزم به زندگی با جمعی دیگر کند. بنابراین، واقعیت این است که چنانچه اقلیت‌ها یا آن دسته از گروه‌هایی که واجد مفهوم «ملت» هستند، بخواهند «حق تعیین سرنوشت» خود را از طریق تشکیل دولت-ملتی مستقل پی بگیرند − به رغم تمامی مخاطراتی که حرکت‌های«قوم‌گرایانه» می‌توانند داشته باشند − موازین و اصول حقوق بین‌الملل و حقوق بشر، این حرکت‌های استقلال‌طلبانه را نا مشروع نمی‌دانند.

 

پانویس‌ها:

 

 

[1] به نظر می‌رسد تقویت گفتمان حقوق بشری حاکم – به جهت آمیختگی آشکارش با ملاحظات سیاسی- هنوز نتوانسته بیان انسانی، صادقانه‌‌ و به دور از تبعیضی پیدا کند. پروژه‌های نظامی موسوم به «دخالت‌های بشردوستانه» که در بسیاری موارد به طور آشکاری بر رنج‌های عمومی مردمان تحت ستم افزوده است، نمونه آشکار چنین وضعیتی است.

 

 

 

[2]  پس از پایان جنگ جهانی اول، وودرو ویلسون، بیست و هشتمین رئیس جمهوری ایالات متحده، در هشتم ژانویه ۱۹۱۸ در برابر کنگره امریکا سخنرانی معروفی ایراد کرد که بعدها مفاد آن سخنرانی، به عنوان اعلامیه چهارده ماده‌ای وودرو ویلسون شناخته شد.

 

 

 

[3]  خود لنین رهبر انقلاب روسیه در این زمینه آثار متعددی دارد. برای نمونه می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.

 

 

 

[4]  ماده اول مشترک کنوانسیون‌های الزام‌آور ۱۹۶۶: «۱− تمام ملت‌ها، حق تعیین سرنوشت دارند. به واسطه این حق، آنها وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و توسعه فرهنگی خود را آزادانه تعیین می‌کنند. / ۲ – تمام ملت‌ها می‌توانند برای اهداف خود، بدون لطمه زدن به تعهدات ناشی از همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی که بر مبنای اصول سود متقابل و حقوق بین‌المللی، آزادانه (منعقد شده است) ثروت‌ها و منابع طبیعی شان را مصرف نمایند. در هیچ موردی نمی‌توان ملتی را از وسایل امرار معاش خود محروم نمود. / ۳- دولت‌های عضو این میثاق، از جمله دولت‌های مسئول اداره کشورهای مستعمره و تحت قیمومیت، باید در تحقق حق خودمختاری و احترام به این حق، طبق مقررات منشور ملل متحد، سرعت بخشند.»

 

 

 

[5]  از ۱۹۴۵ تا آغاز دهه ۱۹۸۰، نزدیک ۷۰ سرزمین در جهان به استقلال رسیدند. این روند در سال‌های بعد هم – البته با سرعتی کمتر- ادامه یافت. آخرین مورد، استقلال تیمور شرفی در سال ۱۹۹۹ بود.

 

 

[6]  مورد آفریقای جنوبی و ارجاع به حق تعیین سرنوشت سیاهان، به این جهت برای ما اهمیت دارد که وضعیتی که در آنجا تا اواخر دهه ۱۹۸۰  حاکم بود، در نهایت وضعیتی «داخلی» محسوب می‌شد و نه بین‌المللی.

 مطلب ارسالی یاران جنبش رهائی بخش لرستان جهت درج در سایت www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 29 تير 1392,ساعت 08:52:40 )

 

سخنان ژنرال جورج کيسی رئيس ستاد ارتش آمريکا

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
اخبار
22 دی 1392
بازدید: 2930

تير 1392,ساعت 09:36:01

ژنرال جورج کيسی است که به عنوان رئيسستاد ارتش آمريکا از 2007 تا 2011 خدمت کرد و ژنرال فرمانده نيروهای چند مليتی در عراق از 2004 تا 2007 بود. من از نزديک شقاوت و طبيعت مخرب نقش رژيم ايراندر داخل عراق را مشاهده کرده ام. و وقتی در اين رابطهفکر کردم، چهار چيز در مورد رژيم ايران زمانی که من آنجا بودمبرای من کاملاً روشن است.اول اين که رژيم برای دستيابی به اهداف سياسی اشفعالانه از ترور استفاده کرد. که بيانگر چيزی است که در آينده منطقه رخ خواهد داد.که بيانگر چيزی است که در آينده در منطقه رخ خواهد داد. دوم اين که آموزش و تسليح شبه نظاميان عراقی توسط آنها يک عامل اصلی در ادامه جنگ فرقه ای بود که عراق را در سالهای 2006 و 2007 در بر گرفت.که بيانگر چيزی است که در آينده در منطقه رخ خواهد داد.سوم اين که اين رژيم به طور مستقيم مسئول کشتن صدها نفر از نيروهای ائتلاف و هزاران عراقی است که بيانگر چيزی است که در آينده در منطقه رخ خواهد داد. نکته آخر اين که به خاطر اين مسائل آنها به راستی سزاوار نامگذاری شان به عنوان يک دولت حامی تروريسم هستندکه بيانگر چيزی است که در آينده در منطقه رخ خواهد داد. ما که به عراق می رفتيم نظرمان اين بود که رژيم ايران به دنبال قرار گرفتن يک دولت دوست خودش در عراق است. همچنين آنها خواهان شکست دولت آمريکا در تلاشهايش برای ايجاد يک دموکراسی باثبات در عراق بودند. و آنها با آموزش و تسليح سازمانهای تروريستی در عراق توليد بی ثباتی کردند.

برای ما از ابتدا روشن شد که رابطه نزديکی بين نيروی قدس و شبه نظاميان شيعی وجود دارد. اما ما فهم درستی از تأثيرات کامل نفوذ ايران تا زمان واقعه بمب گذاری حرم عسگری در فوريه 2006 در سامرا نداشتيم. به تدريج که اطلاعات ما ارتقا پيدا کرد و ما حملات بيشتری روی شبه نظاميان مورد حمايت ايران انجام داديم، ما به يک نوع وسيله انفجاری رسيديم که در ايران به صورت دست ساز توليد می شد. ما آخرين نوع آر.پی.جی.و خمپاره و راکتهايی را پيدا کرديم که روی آنها فارسی نوشته شده بود و تاريخ ساخت داشت. لذا واضح بود که اين مهمات اخيراً از ايران رسيده بود. در اواسط 2006 ديگر هيچ شکی باقی نبود که رژيم ايران مشغول دادن سلاح و تجهيزات به سازمانهای تروريستی در داخل عراق است.

ما در اواخر 2006 شاهد يک روند نگران کننده ديگر نيز بوديم. به نظر ما رسيد که شبه نظاميان عراقی با حمايت ايران در حال بيرون راندن عراقيان از محل زندگيشان در بغداد هستند تا کنترلشان روی شهر را افزايش دهند. در دسامبر 2006 ما اين امر را مورد تأييد قرارداديم و اين زمانی بود که ما شش عامل نيروی قدس را دستگير کرديم که در يک سلول عملياتی در بغداد بودند. در اين سلول که يک سلول فرماندهی بود، در روی ديوار يک نقشه بود و در روی نقشه مناطق بغداد کد رنگی خورده بود که اين کد رنگ بنا به گروه های فرقه ای بود. همچنين در روی اين نقشه فلش هايی بود که حرکت بالقوه اين جمعيتها را نشان می داد. بلافاصله برای ما مثل روز روشن شد که رژيم ايران به عمد و بگونه ای مستقيم خشونت فرقه ای را دامن می زند تا عراق را بی ثبات کند.

خوب معنی تمامی اين حرفها چيست؟ تاريخ تنها به عنوان يک راهنما برای آينده است که مهم است. من می توانم به شما بگويم که اين رژيم از حمايتش از تروريسم دست برنخواهد داشت و آنها از تروريسم برای دستيابی به اهداف سياسی خود استفاده خواهند کرد و بی ثباتی را در تمامی خاورميانه گسترش خواهند داد. ترکيب اين امر با پيگيری بمب اتمی توسط آنها مرا به اين نتيجه می رساند که اين رژيم يک تهديد غيرقابل قبول چه برای منطقه و چه برای جامعه بين المللی است. و من از هيچ نمونه ديگری نمی توانم بيش از نمونه ايران ياد کنم که يک اپوزيسيون دموکراتيک در مقابل رژيم حاکم ضرورت داشته باشد. از من خواسته شده که در مورد تجارب شخصی ام در عراق با سازمان مجاهدين خلق و نيز در رابطه با رژيم ايران صحبت کنم.

اما اول تبريک می گويم به شما خانم رجوی و به همه شما به خاطر موفقيت در خارج کردن سازمان مجاهدين خلق از ليست آمريکا.

اين ستايشی است از عزم راسخ و پشتکار اين سازمان. اما صادقانه بگويم بنا به تجربه شخصی من اينکار بايد مدتها پيش صورت می گرفت. من در سال 2004 در عراق بودم در زمانيکه به مجاهدين خلق استاتوی حفاظت شده داده شد. من از نزديک فعاليتهای آنها را برای تقريباً سه سالی که در عراق بودم دنبال کردم. من گزارشهای هفتگی از ژنرال هايم دريافت می کردم که برخی از شما آنها را می شناسيد: ژنرال ميلر، ژنرال برندنبرگ و ژنرال گاردنر. مطلب فوق الذکر سخنرانی ژنرال جورج کيسی در گردهمايی بزرگ  در ويلپنت پاريس یک خبر است و

قضاوت سایت جنبش رهائی بخش لرستان به عهده مراجعه کننده به مطلب است 

www.lorabad.com 

تاريخ بروز رساني ( 09 تير 1392,ساعت 09:48:02 )

 

ضعف اپوزوسیون و مردم در مقابل مهندسی مافیای ملاها

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
22 دی 1392
بازدید: 2737
خرداد 1392,ساعت 00:40:46

شهادت مى دهم خامنه اى كه من تا همين ده روز پيش

باورم نمى شد، بتوانى اين حماسه سياسى را كه مكررا

مى گفتى بوجود بياورى .به این میگویند ضعف

اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.

شهادت مى دهم
خامنه اى كه تا همين ده روز پيش

باورم نمى شد، كه بتوانى مردم ايران چنان به جان هم بيندازى

كه بعضى بگويند راى دادن به يك آدم كش قابل توجيه است؛

به این میگویند ضعف

اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.

... به كسى كه سال ١٣٧٤ كشتار مردم اسلامشهر و خرم اباد وبروجرد و مسجدسلیمان وسایر شهرهای این دیار ستم دیدگان به دستور او بود. در همان سال ايده قرارگاه ثارالله را براى سركوب تهران اجرا كرد. قرارگاهى كه از آن موقع تا دوران جنبش سبز - مسئوليت سركوب هاى تهران - از جمله كوى دانشگاه را به عهده داشت.

به این میگویند ضعف اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.
شهادت مى دهم
خامنه اى كه تا همين ده روز پيش باورم نمى شد، كه بتوانى بدون اين كه اين بار خون از دماغ كسى بيايد، لباس سبز همه مدعيان جنبش سبز را دربياورى و لباس بنفش بر تن شان كنى، و خودشان حاضر باشند رنگ عوض كنند. چه مهندسى زيبايى.

به این میگویند ضعف اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها!


شهادت مى دهم كه تا همين ده روز پيش باورم نمى شد، كه بتوانى با روش هاى پوشالى اما موثر - از جمله دروغ احتمال تجديدنظر در صلاحيت آقاى حسن روحانى - ذهن مردم را نيز مهندسى كنى.
  خامنه اى
به این میگویند ضعف اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.

،
شهادت مى دهم كه تو درست مى گفتى و با تو كلمه به كلمه تكرار مى كنم: "...گفتيم حماسه‌ى سياسى؛ اين حماسه‌ى سياسى امروز شروع شده است. البتّه روز جمعه نقطه‌ى اوج اين حماسه است؛ امّا امروز بحمدالله انسان ميبيند در كشور حماسه‌ى سياسى شروع شده است. انتخاباتْ امسال رنگ و بوى ديگرى دارد."
  خامنه اى
به این میگویند ضعف اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.
اما بدان كه اين مردم هم شريف هستند و هم هوشمند.
هم اخلاق مدار هستند و هرگز نخواهند پذيرفت راى دادن به كسى كه دست اش بخون مردم آلوده است، موجّه است.
و هم عمل گرا هستند و مى دانند كه با توجه به سياست هسته اى كه تو خارج از چارچوب رياست جمهورى پيش گرفته اى، وضع معيشتى آنان تفاوتى نخواهد كرد

به این میگویند ضعف اپوزوسیون در مقابل مهندسی مافیای ملاها.

.

اعتراف مى كنم با فریاد بلند از فراز زاگرس که ای جنایتکاران من و ما فرزندان ستم دیده این دیار ايستادگى در مقابل اين موجِ وقاحت و شرم و بى مَنِشى كه تو راه انداخته اى میدانم که با وجود حکومت مذهبی شما دجالان بسی مشکل و کمر شکن و دشوار است. اما مى ايستیم. تا آخر هم می ایستیم همانگونه که در طول این سالها ایستاده ایم و شما هیچ غلطی هم نتوانستید یکنید و جنبش رهائی بخش لرستان روز به روز در حال گسترش است.www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 23 خرداد 1392,ساعت 09:00:10 )

 

دادخواهی حق مسلم و خلل ناپذیر تمام فرزندان لر

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
22 دی 1392
بازدید: 2899
رديبهشت 1392,ساعت 12:41:03

  این مطالب از منبع ذکر شده در زیر تهیه گردیده است ، و جنبش رهایبخش لرستان از تمام  فرزندان لر از تمام مناطق لرنشین میخواهد با توجه به اسناد معتبر آن یعنی کتاب(  (كهنه سرباز، خاطرات سياسي و نظامي سرهنگ ستاد غلامرضا منصور رحماني،  ) که یکی از کتابهای تدوین شده  حتی در زمان حاکمیت  قبلی بوده است توجه کامل نمایند. با توجه و عنایت ویژه به این حقیقت که؛ این کتاب تنها بخش کوچکی از جنایات را  با هدف و مقصود کاملا مشخصی در آن زمان تدوین گردیده است !

ما یاران شما در  جنبش رهائی بخش لرستان 7+4

با استناد  و شواهد موجود و زنده در سراسر مناطق لــر نشین و طبق گفته سالمندان و تاریخ نویسان لر و این کتاب حاضر و فقط به صورت پراکنده   و فقط  ، آنهم برای آشنا کردن نیروهای ضد مردمی و سرکوبگر حاکمیت وقت و ریختن ترس این نیروها ، زیرا از رفتن به این منطقه ماموریتی از وحشت به درک

 واصل شدن سر پیچی میکردند ، نوشته شده است با صدای بلند اعلام می داریم

http://lorabad.com/index.php?option=com_content&task=view&id=13&Itemid=25 

 

این بار اعدام در زندان پارسیلون خرم آباد

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
22 دی 1392
بازدید: 3487
بهمن 1391,ساعت 11:59:42

طبق آمارهای رسمی از سوی حکومت، استان لرستان

بیشترین درصد جوانان بیکار را دارد و در این میان درصد قابل توجهی

از آنها دارای مدارک دانشگاهی هستند و زیر سایه حکومتی زندگی می کنند

که کوچکترین توجهی به آنها ندارد و درصدی از آنها هم به سمت مواد مخدر کشیده می شوند.بی درایتی و خودکامگی حکومت و این بار اعدام در زندان پارسیلون خرم آباد

حکومت جمهوری اسلامی جوانان سرزمین مان را با بی بضاعتی سیاسی و بی کفایتی و جنایت های وحشیانه، هر روزه به کام مرگی از پیش تعیین شده توسط خودش می فرستد.
کم نیستند شغل های کاذبی که حکومت با بی درایتی و توجه نکردن به ارزش ها و حقوق انسانی به وجود می آورد و یکی از آنها قاچاق است و آن هم از نوع مواد مخدر، دولت ایران و در راس آن سپاه پاسداران، خود به واردات مواد مخدر دامن زده و مردم که از روی ناچاری و نداشتن آینده ای که بتوانند به آن دل خوش کنند و از همه مهمتر برای تامین مخارج زندگی و شرمنده نماندن جلوی خانواده، به سوی آن جذب شده و پس از یکی دو بار تجربه و بعد از اینکه مزه پول را احساس کردند بیشتربه سوی چنین شغلی جذب می شوند و سپس بازی های سیاسی حکومت با آنها شروع می شود؛ و در نهایت انسانهایی بی گناه که از روی ناچاری به آن سمت کشیده شده اند را برای خودنمایی به کام مرگ می کشانند و خانواده ای را که از قبل با سیستم سرمایه داری و طبقاتی شان در فقر و بدبختی فرو کرده بودند این بار با اعدام سرپرست آن خانواده بیشتر و بیشتر در مرداب بدبختی ها فرو کرده و چه بسیارند بازماندگانی که به اجبار به سمت و سوی ناهنجاریها کشیده میشوند.
بی شمارند جوانانی که با تحصیلات دانشگاهی به خاطر نداشتن شغل، یا به قاچاق و یا به استعمال مواد مخدر روی می آورند و این خود از سیاست های حکومت ننگین اسلامی است تا جوانان را هرچه بیشتر در خود فرو کرده تا با وجود داشتن تحصیلات دانشگاهی، قربانی بازی سیاسی ناخواسته ای شوند تا بدین وسیله صدای هرگونه اعتراضی را در آنها خفه کند.
قابل ذکر است طبق آمارهای رسمی از سوی حکومت، استان لرستان بیشترین درصد جوانان بیکار را دارد و در این میان درصد قابل توجهی از آنها دارای مدارک دانشگاهی هستند و زیر سایه حکومتی زندگی می کنند که کوچکترین توجهی به آنها ندارد و درصدی از آنها هم به سمت مواد مخدر کشیده می شوند.بی درایتی و خودکامگی حکومت و این بار اعدام در زندان پارسیلون خرم آباد

 

دو نفر در زندان پارسیلون خرم آباد اعدام شدند*

 

روز گذشته در شهرستان«خرم آباد» لرستان دو نفر به اتهام حمل و نگهداري مواد مخدر اعدام شدند.

 

به گزارش پايگاه خبري پليس ، ماموران انتظامي پاسگاه كرگانه غربي شهرستان «خرم آباد» در اجراي دستور مقام قضايي و حكم صادره از دادگستري شهرستان«خرم آباد» روز گذشته حكم اعدام دو نفر به اتهام حمل و نگهداري مواد مخدر را با حضور قاضي در داخل زندان پارسيلون «خرم آباد» به اجراء در آوردند.

 

از ابتدای دی ماه سال جاری ۳۴ نفر در سراسر کشور اعدام شدند.

 

*http://periske.wordpress.comبر گرفته از سایت هرانا

 

  1. صندلی برقی روش جدیداعدام بیگناهان توسط جمهوری اسلامی
  2. ملت لر ملتی همیشه قربانی
  3. مردم ستمدیده و انتخابات رئیس جمهوری مافیای اسلامی
  4. مگر هم وطنی اتوبانی یک طرفه است؟

صفحه60 از84

  • شروع
  • قبلی
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • بعدی
  • پایان