• صفحه اصلی
  • مقالات
  • بیانیەها
  • اخبار
  • تماس با ما

اخبار سایتهای دیگر

  • اخبار صدای آمریکا
  • اخبار رادیو فردا
  • اخبار بی بی سی فارسی

لینک به سایتهای دیگر

  • بی بی سی فارسی
  • صدای آمریکا
  • خدمات وب هاستینگ و دامنه
  • فیلتر شکنها
املاک ٢٤
  • شما اینجا هستید:  
  • خانه

بختياري ها و مشروطه...

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2789
نوشته شده توسط Administrator   
19 مهر 1387,ساعت 19:26:56
قلعه ي سرداراسعد در چهارمحال و بختياري (جونقان)كه بنابراطلاع،آشيانه ي كلاغ ها شده است.وياد رنگ ها وتفنگهاي خاك خورده ي بختياري، درجبين آجرهاي بي رنگ آن بنا ،همه ي ما را به تمنا،فرياد مي زند. درحالي كه يك قرن ازجنبش مشروطه مي گذرد ، كم و بيش ـ ونه شايسته و بايسته ـ  به ابعاد همه جانبه ی اين بخش از تاريخ كشور پرداخته مي شود . والبته درطول سال هاي اخير، بسياري از مورخان،اساتيد وگروه هاي سياسي از زواياي گوناگون  به واقعه ي  مشروطه نگريسته، غوررسي كردند وقلم زدند. مشروطه ، با تمام جوانب خرد و كلانش  به نقد كشيده شده ، كه اين ، گوياي اهميت آن جريان ، در تاريخ نزديك كشور است. نگارنده قصد ندارد ـ وچنين بضاعتي هم ندارد ـ دراين يادداشت كوتاه جوانب تاريخي حضور بختياري ها را در جريان مشروطه واگويد.اما قرن گشت مشروطه ، بهانه اي شد تا ازآن نهضت و نقش آفرينان آن ، از جمله  بختياري ها و سردارانش يادي دوباره شود.وقتي قوم بختياري با حضورتأثير گذاروپررنگش در جنبش مشروطه، وفتح تهران، يكي ديگر از مبارزات سياسي و مردمي ونيز همايش انقلابي خود را رقم زد، در پيشاپيش خود سرداران قبيله اش، از جمله، حاج عليقلي خان سردار اسعد، (مشهور به سردار اسعد دوم بختياري)  را مي ديد.سرداراسعد كه حيات سياسي خود را با حبس يك ساله در زندان ظل السلطان فرزند ناصرالدين شاه آغاز كرده بود ، پس از مسافرت هاي متعدد به سرزمين هاي  غرب  وشرق ، بنا به مقتضيات روز و به هواي فرونشاندن آتش تيز استبداد محمد علي شاه ، درسال 1327 هـجري قـمري( 6 مه 1909 ميلادي) به وطن باز گشت وپس  ازپيوستن به سپاه   بختياري كه اصفهان رافتح كرده بودند، به دوكارعمده همت گماشت. اول: ايجاد اتحاد ايلي و برطرف نمودن معضلات قوم بختياري و ايجاد فضاي همدلي بين سرداران وسربازان بختياري.يادآوري  اين نكته ضروري است كه سرداراسعد،همواره براي اتحاد و پيشرفت  ايل بختياري تلاش مي كرده وحتي آن سردار ، مدرسه اي را براي فرزندان ايل بنا كرده بود و با اعزام معلماني از تهران به آموزش هم تبارانش همت گماشت. به طوری که امروزه ، اورا بنیان گذارو پیش قراول تاسیس و رونق مدارس در استان چهارمحال و بختیاری می شناسند.دوم: به عنوان فرمانده مجاهدين بختياري در راه فتح تهران وبه ثمرنشاندن جنبش مشروطه وپايان دادن به سلطه ي سنگين وسال خورده ي استبداد وخاموش كردن قائله هاي پراكنده پس از فتح تهران ،نقش غير قابل انكارخود و بختياري را در جريان مشروطه ثبت كرد. حاج عليقلي خان سردار اسعد، در جريان مشروطه دانست ، البته تا بدين جا،راهي بسيارطولاني را پشت سر نهاد.تلاش در ايجاد همدلي و هماهنگي با  سران ايل قشقايي ، باوجود اختلافات ميان آن دو قوم وازهمه مهم تر ايجاد همدلي بين ايل بختياري و حل مشكلات درون ايلي به منظور ايجاد جبهه اي متحد ويك دل ،از عمده اقدام سردار اسعد در اين برهه ي حساس بود. سواي تلاش ها ومبارزات مجاهدين استبداد ستيز،ازسراسرايران زمين،از گروه ها وجريان هاي سياسي و نيز شاعران و نويسندگان وغيره ، سربازان و سرداران  بختياري ، سوار بر اسب آزادي، رفته بودند تا سواران سال خورده ي توسن نا آرام استبداد را ، از زين به زمين بكشند و براي كاشتن درخت مشروطه جان فشاني ها كردند.همه مي دانندكه كتاب ها وكتيبه هاي تاريخي ،كم خبر ندادند از حوادثي كه براي تكيه دادن بر تختِ نامحكم حكومت، وسريرِ سستْ پايه ي سلطه ، چه جنايت ها كه در اندروني خاندان سلطه طلب،  اتفاق افتاده وچه بسا پدري به دست فرزند و برادري به دست برادر ،كشته شده و حال آنكه سردار اسعد ، در پايان مبارزات خود و با نگاهی فرهنگی به مهم ترین اتفاقات و مناصب سیاسی،  براي آن كه بين برادران و هم تبارانش خوني ريخته نشود از پذيرش هرسمتي  جز در مدتي كوتاه چشم مي پوشد و بدين اتفاق ،  حتي منصب شاهي را بر دار برادري ، حلق آويز مي كند.به هر حال  موضوع حضور بختيار ي ها نيز همچون ساير مباحث تاريخي مشروطه  به درستي واكاوي نشده ومتأسفانه هراز چندگاه ، كساني كه در اين حوزه مطالعه مي كنند و قلم مي زنند  سردرچهار توي افراط و تفريط كرده و غبار تيرگي بر چهره ي حقيقت اين اتفاق نه چندان دور تاريخي پاشاندند.بر اين اساس، جا دارد دانشگاهيان و كارشناسان دلسوز ودانشمند تاريخ در اين حوزه قلم زنند و با تحقيق و تحليل همه جانبه ي مشروطه، مجموعه اي از سرگذشت و حضور و نقش بختياري را براي تمام علاقه مندان به تاريخ ودانشجويان و محققين تاريخ و ايل بختياري ،ارمغان دهند. در پايان بر فرزندان لر است که در استان هاي  بختياري نشين كشور بويژه چهارمحال و بختياري، خوزستان ، لرستان واصفهان ، در آستانه ی يكصدمين سال مشروطه ی دوم و در قرنْ گشتِ آن حماسه ی ماندگار  و براي پاسداشت مشروطه خواهانِ زنده ياد بختياري  چند پيشنهاد را طرح مي كند:اول : برپايي همايش هايي ملي و محلي با محوريت مراكز دانشگاهي  براي واكاوي جريان مشروطه وبه منظور سامان دهي مطالعات پراكنده مشروطيت وتبيين جايگاه بختياري هادرنهضت مشروطه.كه ازقضاموضوع حضورونقش بختياري ها بيشتر دست خوش حب و بغض ها شده و هم از اين رو، تحقيق در اين باره را دچار خدشه و بلاتكليفي كرده است. دوم: نام گذاري يكي ازاماكن عمومي (ميدان ، خيابان) شهرها به منظور يادمانيِ مشروطه و سرداران و سربازان دلير بختياري در اين جنبش، درشهرها يا مراكز استان هاي ياد شده. سوم:مرمت قلعه ي سرداراسعد در چهارمحال و بختياري (جونقان)كه بنابراطلاع،آشيانه ي كلاغ ها شده است.وياد رنگ ها وتفنگهاي خاك خورده ي بختياري، درجبين آجرهاي بي رنگ آن بنا ،همه ي ما را به تمنا،فرياد مي زند.ارسال مطلب توسط یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان

 

 

فراخوان کمک از اندیشه های آزادیخواهانه و عدالت طلب

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2509
نوشته شده توسط Administrator   
17 مرداد 1387,ساعت 20:12:22
تمام انتقادات را در راستای رسیدن به آزادی و حفظ آن در یک محیط کاملا برابر و دموکراتیک میپذیریم .زیرا اعتقاد داریم هر کس با هر موقعیت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی فقط حق یک رأی دارد و بس . در اين‌جا به برخی پرسشهای آمده‌ در طول این مدت میپردازیم پرسشهای مانند :چه چيز خوب و چه چيز زيباست؟ صحیح كدام است و اشتباه كدام است؟ چه چيز زشت و چه چيز بد است؟ بسيار پرسيده  شده‌ و مي‌شود . زيرا كه با طرح این سوالات است که ما را در رسیدن به اهداف این جنبش كماکان رشد و شکوفائی مورد انتظار را در ميان اين اصطلاحات اساسي پيشرفتی چشمگیر میبخشد. پرسش‌هايي از قبيل از كجا آمده‌ايم(ستم تاریخی بر ملت لـر )؟ زندگي سنتي چيست و چگونه از آن جدا شده‌ ایم ؟ همه با زندگي نوين چه ارتباطي داريم و جگونه با آن تنظیم رابطه ومرتبط شده ایم ؟ چگونه و برای چه اراده کرده ایم و خواسته ایم پيشرفت نمائیم ؟

در این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  سعي و کوشش داريم که بعد از انتشار این مقدمه و اعلام فراخوان کمک از اندیشه های آزادیخواهانه و عدالت طلب تمام فرزندان مردم ستم کشیده لـر در داخل و خارج سرزمینهای لـر نشین برای تهیه و تنظیم یک اساسنامه که بعد ازنظر مشورتی همه پیشنهاداتی که امید است برای ما به آدرساین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریدارسال گردد،در آینده نزدیک منتشر کنیم . با توجه به موارد مشخص در این مقدمه پيش‌نويس اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 و با کمک فکری همه یاران این جنبش در آینده میخواهیم اساسنامه این جنبش سراسری را با کمک اراده شما عزیزان لـر در تمام سرزمینهای ستمدیده لر نشین بختیاری و لرستان یعنی از مسجد سلیمان تا بروجرد و از شهر‌کرد تا خرم آباد و از ایلام تا یاسوج بطور گسترده‌ پخش کنیم، همراهان عزیز جنبش کوششهای متفاوتي را با ایده های گوناگون و تحقيقات کیفی در این راه‌ در حال انجام دا‎رند . به دلیل غیر قابل انکار بودن ایده های گوناگون و تحقيقات کیفی لازم و ضرورتی غیر قابل انکار است كه بدانیم ،با كدام زندگي مخالفیم و در راستای این تلاش و مبارزه خود در این جنبش ،در آرزوي چه نوع زندگي هستيم ؟؟  قطعا این اساسنامه مورد سوالهای فراوانی در آینده‌  قرار مي‌گيرد که‌ در همین ابتدای راه‌ اعلام میکنیم تمام انتقادات را در راستای رسیدن به آزادی و حفظ آن در یک محیط کاملا برابر و دموکراتیک میپذیریم .زیرا اعتقاد داریم هر کس با هر موقعیت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی فقط حق یک رأی دارد و بس . در اين‌جا به برخی پرسشهای آمده‌ در طول این مدت میپردازیم پرسشهای مانند :چه چيز خوب و چه چيز زيباست؟ صحیح كدام است و اشتباه كدام است؟ چه چيز زشت و چه چيز بد است؟ بسيار پرسيده  شده‌ و مي‌شود . زيرا كه با طرح این سوالات است که ما را در رسیدن به اهداف این جنبش كماکان رشد و شکوفائی مورد انتظار را در ميان اين اصطلاحات اساسي پيشرفتی چشمگیر میبخشد. پرسش‌هايي از قبيل از كجا آمده‌ايم(ستم تاریخی بر ملت لـر )؟ زندگي سنتي چيست و چگونه از آن جدا شده‌ ایم ؟ همه با زندگي نوين چه ارتباطي داريم و جگونه با آن تنظیم رابطه ومرتبط شده ایم ؟ چگونه و برای چه اراده کرده ایم و خواسته ایم پيشرفت نمائیم ؟ این سوالاتی است که مکررا پرسيده مي‌شود و در اذهان بسیاری مسلما وجود ش تضادی برای عدم پیوستن به این جنبش بوده‌ و هست . از طرف ديگر عدم پيشرفت سريع جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 به صورت يك مبارزه‌ آزادیخواهی درنيامدن بيانگر چيست؟ تصاوير گوناگون حق تعیین سرنوشت و براندازی دیکتاتوری حاکم بر جان و مال و .... كدامند ؟آیا در کلیت این جنبش راه را برچه چيزي مي‌گشايد؟ اين‌ها مورد بازخواست قرار مي‌گيرند و سعي مي‌شود به شيوه‌اي صحيح مشاركتي در پيشرفت جوابها در چگونگی رسیدن به حق تعیین سرنوشت ، در اين جهت صورت گيرد.ضمن درس گرفتن از تجربیات مبارزات سایر ملل تحت ستم در ایران و سایر نقاط دنیا ، روش کپی برداری را فراموش کنیم ، زیرا که هر ملت دارای خصوصیات خاص خود میباشد و لذا بحث بر سر داده‌ها و ماتريال‌هايي موجود در مناطق لر نشین است كه در این جنبش مي‌تواند بعنوان حقيقي  عینی و مشخص به آن متكي بود . یک حقیقت واقعی این است که موارد بسياري تجربه شده و به‌ دست آمده كه مشابه آن در بسياري از كشورها با توجه به بافتهای آن اجتماع به دست نمي‌آيد. قهرماني ها و شاید تجربه گذشته در خيانتها و ميانه‌روي‌هايي  به عنوان تجربه در گذشته و درسهائی برای اکنون كه مبارزه رهايي ملي به رهبري واقعی مردم لـر و پیشتازی جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 آن را به‌وجود آورده خود موارد عظيمي هستند که آسان میسر نمیگردد . در آینده این حق طلبی حتي در مورد هر دوره این مبارزه و يا هر شخصيتي که در این را جانانه اقدام کند مي‌توان كتابي نوشت. ما سعي داريم در این اساسنامه و انتخاب این راه كه كلي‌ترين بيان اين موارد را در ارتباط با جنبش و دوره‌ي رهايي ملت لـر و سختیهایش را در مسیر مبارزه و قبل و بعد از پیروزی ارائه دهيم. این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 سعي دارد كه از يك طرف حقيقت اليگارشيك ایران را  و از طرف ديگر واقعيت فئودالي و عشيره‌اي دوران قرون وسطايي منطقه‌ را و از طرفي وضعيت فقير و روستايي زحمتكشان، كارگران و همچنين شخصيت‌ها و مناسباتي را كه با گسستن  قيد و بندهاي فئودالي و عشيره‌اي شكل گرفته‌اند را بيان نمايد. این اساسنامه هم محصول توسعه‌ي عقیده آزادیخواه‌ی و کوشش در راه‌ آزادیبخشی است و همچنین تاحد ممكن مي‌تواند به توسعه‌ي عقیده آزادیبخشی شكل ببخشد. به عنوان مثال:اگرچه با رقص ، شعر، موسيقي و نقاشي آزادی بدست نمی آید ، ولي ما با كمك در توسعه‌ي ذاتي  شعر، موسيقي ، نقاشي و رقص شادی بخش لـری ، با کمک از این هنرها و رزم فکری و پراکتیک ، آزادی ما فرزندان ڵـر حتمي خواهد بود. هدف از ارائه این پيش‌نويس بعنوان مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 ، ارائه‌ي كمابيش محتواي موارد و جنبه های مختلف در بالا بوده است. پيش‌نويس مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  كه مي‌خواهيم توسعه‌اش بدهيم كم و بيش در اطراف سوالات بسیار زیادی  شكل مي‌گيرد و چه بسیار سوالات پیش بینی نشده ای را نیز که در مسیر راه پر از فرازو نشیبمان پیش رو خواهیم داشت. از يك نظر حقيقت موجود و شرائط مشخص مردم لـر همین و هم همين است. بعضی همراهان عزیز و آگاه سعي میکنند ارتباط اين حقيقت موجود را با تعصب و محافظه‌كاري عظيم، يعني نظام اليگارشي و پس‌مانده‌هاي فئوداليزم و در كنار آن چگونگي جلاي جامعه بوسيله مدرنيسم تقلبي نشان داده شود. اما و اما و اما ، همراه با تعريف ماهيت شخصيت انسان و حقوق انسانی آن ، يا شخصيت‌هاي موجود صاحب اتيكت‌هاي قلابي مانند تظاهر به وطن‌پرستي و تظاهر به چپ‌گرا ئی و وووو توضيح داده و میدهند ، اما با این تفاوت که چرا توضیح را نمیدهند ، که ارتباط هويت ملي با رهايي اجتماعي نوين چيست؟ و يا نمايندگي آنان در سطح ملل تحت ستم مانند لر چگونه است و چیست و کجاست؟ کلیه مبارزان در جنبشها و اینکه اين‌گونه شخصيت‌ها که در دوران تحت ستم و سرکوب بودن ،چگونه ظاهر شده و چگونه آنهابه مبارزه برای گرفتن حق تعیین سرنوشت خودش بمیدان آمده است؟
این جنبش همچنين از تجربیات نیروهای ميانه‌رو (دست به عسا)درسهای فراموش نشدنی گرفته است كه يك پايشان در قرون وسطي و پاي ديگرشان در فرماسيون اجتماعي نوين است و هميشه نمايندگي فكري هر دو دوره را متاسفانه داشته و دارند. تاریخ کنونی که مصادف با حاکمیت سیستم ارتجاعی جمهوری اسلامی است وکسانی قبل از آن که درحاکمیت ستمگرانه بر سرزمینهای لـر نشین بوده‌ اند،در هر مقطعي فرهنگ ضد انسانی و نگرش خاص خويش را تحميل مي‌كرده‌ اند و میکنند . با امید و اطمینان که در فرصتهای مناسب و توسط اندیشمندان ڵـر بعد از سرنگونی ستم ، اين‌ها را باید به نقدی تاریخی برای بستن راه‌ تکرار مجددشان كشيد. به ويژه موشكافي‌ با اهميتي در تحليلات این اقدامات جنبش مان كه در اين موضوع پيشرفتي را ايجاد نموده ـ از آن مي‌توان به عنوان تحليلات مقدمه ای هم ياد كردـ . به دیگر سخن ،يعني استفاده از اين موارد به عنوان يك ماتريال جهت گسترده‌ تر کردن این جنبش مي‌تواند كمكي مهم باشد. اين خطوط  تا کنون كمابيش در تحليلات و موضع گیریهای جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 مطرح گشته‌اند. تحليلات اساسی و پایه ای افراد در کنار زندگي آزادیخواهی و  آزمايش هر کدام از فرزندان لـر دربحبوحه‌ شرائط سخت که در آینده‌ به وجود خواهد آمد. زیرا اینها واقعیت هستند و به دیگر زبان يعني اين‌ها خيالات نبوده و نيستند بلکه حقايقي هستند كه مبارزه این جنبش آن‌ها را ايجاد نموده و خواهد نمود.
 اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 تا حدودي هم تلاش براي بيان یک احساس دوگانگي را در مورد تسلیم ستم شدن و یا مقابل ستم ایستادن را نشان مي‌دهد. درباره‌ي اشكال و مناسبات یک فرزند لـر كه بايد پشت سر گذاشته شوند و مناسبات و شكل زندگي‌ای كه بايد از آن محافظت كرد و آن را علاوه‌ بر به نقد ‌كشیدن ، تحليل کنیم  و از نو ايجاد ‌نمائيم . هر اندازه در اين كار از تجربه دیگران  به خوبي استفاده شود، به همان ميزان مشاركتي مثبت در رسیدن به هدف هم خواهد بود. البته مي‌توانيم خاطرنشان كنيم وقتي، حقايق تاريخي مبارزه‌ي این جنبش و شكل اجتماعی‌ای كه به آن باید تكيه ‌کند .، حقيقت و جوانب محتمل پيشرفت امروزه و مرحله‌ي تاريخ اخير آن را در سطحي علمی ارزيابي نماييم و زمينه‌اي اين‌چنينی را به جنبش ارائه دهيم، نيازهاي اين حق طلبی بر بنيادهاي حقيقتي آزادی و عدالت اجتماعی متكي است و بايد متكي باشد.
اگر این جنبش حق طلبی بر بنيادهاي حقيقتي آزادی و عدالت اجتماعی متكي است ، لذا در همان حال به‌وسيله‌ي انتقاد از موضع‌گيريي اشتباه كه این اشتباهات بر اساس داده‌هاي علمي به وجود آن پی برده میشود ،خود را از هر گونه تعصب عقب كشيده و خواهان آن باشد كه راه را برای خود و یارانش در آینده باز بگذارد تا با حفظ منافع مردم خود را با رفرميزه‌كردن، مدرنيزه نمايد و همچنين انتقاد از هر كسي كه نمايندگي آن موضع‌گيري را برعهده دارد، برآورده مي‌شود. همگام با اين در حد توان جهتي پيشرو به خود مي‌گيرد و در رابطه با پيشاهنگي، آرزو، اشتياق و آرمان خواهی را اساس مي‌گيرد. وقتي اين جنبش واقعيت موجود را بررسي نموده و مي‌نمايد، در واقع همراه با زيربنا و روبناي اجتماعي كه رو به فروپاشي و نابودی بوده و هست و زندگي فردي تمام ما فرزندان لـر به آن متكي است، اين واقعه را مشاهده كرده و به راديكالترين شيوه از آن انتقاد داشته و خواهد داشت . در هر حال این جنبش سعي دارد نشان دهد كه مورد جايگزين ستم سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بر مردم  چگونه بايد باشد ؟ ارتباط  جايگزين با تمام اجزاي اساسي زيربنا و روبناي زندگي جديدي كه بايد پذيرفته شود را باید برقرار نمايد. اين مي‌تواند با نوسازي يك روحیه سرشار از انگیزه و منجر به تجديد بناي يك جامعه نوین در سراسر مناطق ڵـر نشین شود. این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 در عين حال، كار بر روي چند اصل اساسی در اين‌جا بود، زیرا این مقدمه راه را بر تفسير اصول اساسنامه که بر نیازها و واقعيت تاريخي و اجتماعي مردم لر بنا شده‌ را باز میکند .  
آنچه که جنبش خواهان گسترش آن در اين عرصه هست و خواهد بود در واقع يك اساسنامه آزادیبخش و اهداف مشخص یک جنبش  رهائی بخش است. مي‌توان اين را مرحله‌ي بازكردنِ گره كوري كه در جامعه لـرايجاد شده، و يا مرحله‌ي به تصوير كشيدنِ روي‌آوري به سوي تشكلي نو با جنبشی سراسری و نه محلی (بختیاری ، لرستان ووو ) مانند گذشته و يا بيان نمودن نیاز این جنبش در سراسر مناطق لـر نشین است .  اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  از نظر ايدئولوژيك، سياسي و نظامي و همچنين استراتژي و تاكتيك بر یک هدف پافشاری مي‌نمايد و آن تنها و تنها حق تعیین سرنوشت برای تمام سرزمینهای ایران کثیرالمله است . پيشرفت‌هايي از اين نوع  در دنیا ايجاد شده و یا مي‌شوند خود ،در همان حال اگر جوابي به سوال منتقدان جنبش نباشد حداقل فرزندان لـر را از يك پيشرفت مهم شكلي از صحيح بودن كار و اهداف اين‌ جنبش آشكارا آگاه میسازد. بنابراين سوال"چگونه بايد جنبش را به پیش ببریم "براي يك مبارز لـر بسيار حياتي است. در حالي‌كه مبارزه‌ي رهايي ملي كه این جنبش پيشتازيش را بر عهده دارد، تمام جامعه را در بر خواهدگرفت . در اساسنامه علاوه بر اهداف به چگونگي گسترش يك شيوه‌ي زندگي آزادیبخشی را نه‌تنها براي يك مبارز بلكه براي تمامي افراد به صورت نيازي حتمي درآورده كه به اندازه‌ي آب و نان مهم میگردد. در جامعه‌ي ما عقب‌ماندگي‌هاي عظيم اقتصادی و مشكلات رفتاري (فرهنگی) به عینه وجود دارد . نیاز به این اساسنامه برای یک تنظیم رابطه منظم  كه به صورتي همه‌گير ارتباط اين مسئله را با ساختار اليگارشيك و پس‌مانده‌هاي قرون وسطي موشكافي كرده و آن را تحليل ‌نمائیم، مي‌بينيم كه درمقابل همه‌ي اشكال زندگي و روابطي كه بايد از هم فروپاشند و نسبت به آن‌ها كين وجود داشته باشد، احتياج به اشكال نوين زندگي و ارتباطاتی كه بايد ساخته شوند ،وجود  این اساسنامه مسلما ضرورت خود را بهتر نشان خواهد داد و میدهد . این مهم تنها و تنها با کوشش من و ماست که محقق میگردد ولاغیر .

جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 

 2008/08/08 1387 مرداد ماه /// برابر با ///

  www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 18 مرداد 1387,ساعت 20:23:31 )

 

مفاخر سرزمین

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2848
نوشته شده توسط atabak   
13 تير 1387,ساعت 07:50:59

اولین ایرانی که در امریکا پزشکی خواند یک بختیاری بود !  آقای دکتر محمد حسین عزیزی متخصص و جراح گوش ، گلو و بینی و پژوهشگر موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران به معرفی کتابی در زمینه تاریخ پزشکی ایران پرداخته که در آن یادی شده از مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا درس پزشکی خواند و عمر خود را در خدمت به علم گذاشت

علیرغم انتشار کشوری مطلب ارائه شده به نظر می رسد که باز خوانی آن در ویژه نامه محلی مسجد سلیمان خالی از لطف نباشد

 

دکتر عزیزی مطلب خود را تحت عنوان از کوههای بختیاری تا نیویورک ارائه داده و طی آن به معرفی کتابی به زبان انگلیسی پرداخته که فرزندان مرحوم بختیار ، خانم ها لاله و لیلی و آقای جمشید بختیار به یاد پدر تالیف نموده اند

 

در معرفی نامه منتشر شده آمده است که ابوالقاسم بختیاری سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در بروجن چهار محال بختیاری به دنیا آمد و در ابتدا به سختی زندگی گذراند و به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی کفاشی ، مغازه داری و معلمی روی آورد . مدتی در اصفهان بود و در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در سی و نه سالگی دانش آموز دبیرستان امریکایی تهران ( دبیرستان البرز بعدی ) شد مرحوم بختیار پس از دریافت دیپلم به قصد ادامه تحصیل راهی امریکا شد نخست در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاههای ایووا و داکوتای جنوبی به تحصیل پرداخت و سرانجام در پنجاه و پنج سالگی آموزش پزشکی خود را به اتمام رساند

 

در نامه ای که سالها بعد مرحوم بختیار برای فرزندش نوشت شرح دشواری های خود را تشریح نموده او برای پسرش نوشته بود : سن ۱۹ سالگی من فروشنده دوره گردی در کوههای بخیاری بودم که هزاران رویا در سر داشتم زمانی که به امریکا رسیدم من فقط مدرک دیپلم دبیرستان امریکایی تهران را داشتم بدون پول ، بدون آشنا و هیچ کس نبود که از من حمایت کند اما بر آن بودم که پزشکی را بیاموزم و هیچ کس در این کره خاکی نمی توانست مرا از راهی که در پیش گرفته بودم منحرف سازد !

 

مرحوم دکتر بختیار پس از پایان تحصیلات ازدواج کرد مدتی در امریکا ماند اما در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی به ایران بازگشت تا دین خود را به سرزمین ادا کند او در ایران بیمارستانی خصوصی دایر کرد و به انجام جراحی بیماران پرداخت سه سال پس از ورود او دانشکده پزشکی تهران تاسیسن شد و او به معاونت دانشکده پزشکی برگزیده شد در سال ۱۳۱۸ شمسی دکتر بختیار بعنوان جراح ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به خوزستان آمد ابتدا در آبادان بود و از سال ۱۳۲۱ شمسی در بیمارستان شرکت نفت مسجد سلیمان به خدمت پرداخت مرحوم دکتر بختیار تا سن نود سالگی در خوزستان و مسجد سلیمان ماند و در سال ۱۳۴۱ شمسی به تهران بازگشت در اسفند سال ۱۳۴۲ طی مراسمی از خدمات دکتر بختیار در دانشگاه تهران تقدیر بعمل آمد و سالن آناتومی دانشکده پزشکی بنام ایشان نامگذاری شد دکتر ابوالقاسم بختیار سرانجام در سن نود و نه سالگی در سال ۱۳۴۹ شمسی درگذشت او به مانند تمام بخیتاری های دیگر به فردوسی و شاهنامه عشق می ورزید و بنا به وصیت او فرزندانش مرحوم بختیار را در جوار تربت حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپردند

 

کتابی که آقای دکتر عزیزی به توصیف آن پرداخته اند البته هنوز به فارسی ترجمه نشده است امید است که محقق و مترجمی توانمند و دلسوز به ترجمه آن اهتمام ورزد اما آقای دکتر عزیزی مزایای کتاب را مروری بر تاریخ معاصر ایران با تاکید بر رویدادهای قوم بختیاری در کنار مرور زندگی نامه مرحوم بختیار می داند که تصاویر جالبی نیز در خود دارد می داند.

 

فرزندان مرحوم بختیار که به تالیف یادنامه پدر خود همت گماشته اند نیز خود پزشکان چیره دستی هستند . خانم دکتر لاله بختیار متخصص روان درمانی و نویسنده کتابهای متعدد درباره تصوف و خانم دکتر لیلی بختیار پزشک متخصص بیماریهای گوارش و مقیم امریکا هستند فرزند پسر مرحوم دکتر بختیار نیز آقای دکتر جمشید بختیار روانپزشک هستند که در تالیف کتاب خواهران خود را یاری کرده اند

 

بدون شک زندگی و تلاش بی وقفه مرحوم بختیار برای دستیابی به مشعل پر فروغ دانش و مقاومت کم نظیر ایشان در مسیری که طی کردند می تواند برای نسل جوان ایرانی سر مشق مناسبی باشد

 

دیگر اینکه افتخاری که ایشان در پیشگامی آموزش پزشکی در امریکا داشتند نیز می تواند باعث مباهات و

خود باوری هم تباران بختیاری ایشان باشد

http://www.baktyariha.blogfa.com/بر گرفته از سایت  ......... 

 

سیزده اصل ساده برای پیش بینی آینده یک حکومت

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2637
نوشته شده توسط Administrator   
21 فروردين 1387,ساعت 05:45:21
آیا سیزده اصل برای بودن و نبودن یک حکومت را شنیده اید؟
این اصول کلی از جمله نظریات ، متفکر و اندیشمند ایرانی بنام " ارد بزرگ " است .
شاید این اصول بتواند ما را به شناختی بهتر از موقعیت عصر خودمان برساند زیرا:
بیچاره مردمی که فرمانروایانش  رایزن ! ، و رایزنانشان فرمانروا هستند .

شواهدی که نمایشگر فروپاشی و پیری نظام سیاسی هستند :

1- رشد هزل و جک بین مردم
2- رشد بی تفاوتی بین هنرمندان و اهل فرهنگ نسبت به دستگاه اداره کشور
3- منزوی شدن خود خواسته اهل خرد
4- سردی همگانی نسبت به رخدادهای سیاسی کشور
5- مهم شدن تحولات برون مرزی برای مردم
6- پناه بردن به غزلیات و شعر های بی بنیاد و سکر آور
7- عدم امید به آینده نزد توده
8- لکه دار شدن بزرگان و سروران توده ملت ( آنهایی که زمانی توانایی بسیج همگانی را داشته اند )
9- رشد طایفه گری در درون سیستمهای اداری و خصوصی کشور
10- پناه بردن جوانان به ابرمردان تاریخ برای پوشش ضعفهای زمان خودشان
11- نگاه شک آلود و تیره مردم به رخدادهای کشور
12- رشد گسترده صوفی منشی
13- سیر قهقرایی و دشمنی بین نخبگان مورد تایید ساختار سیاسی و توده مردم

شواهدی که نمایشگر ماندگاری و جوانی نظام سیاسی هستند :

1- همبستگی و از خود گذشتگی ملی بین توده
2- همراهی اهل فرهنگ و اندیشه با دستگاه اداره کشور
3- بالندگی و پیدایش اهل خرد
4- گردش نخبگان در اداره کشور بدون چالش گسترده داخلی
5- مهم بودن رخدادهای درونی کشور برای مردم
6- رشد سرودهای حماسی و ملی
7- امید به آینده نزد توده مردم
8- مردم اداره کنندگان کشور را پیشرو و پاک می بینند
9- بها دادن به هم دیگر برای اداره کشور بر اساس تواناییها
10- در اندیشه جوانان ، قهرمانان زنده و در زمان حال هستند .
11- دلگرمی همگانی نسبت به گذشتن از چالش های پیش روی کشور
12- پرهیز جوانان از گوشه نشینی و انزوا
13- همراهی مردم با نخبگان دستگاه فرمانروایی

http://www.irankore.com/ منبع مطلب فوق>

تاريخ بروز رساني ( 22 فروردين 1387,ساعت 05:26:10 )

 

 

نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت هاملی و مذهبی در ایران

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2508
بهمن 1386,ساعت 04:59:30
زمان نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت ها  ملی و مذهبی در ایران \\در پايان سده نوزدهم، جمعيت ايلات حدود ٣/١جمعيت كشور بود[1] كه اغلب از واحد‌هاى خود گردان تشكيل شده بودند. يرواند ابراهيميان در اين مورد مى‌نويسد: "...هرچند شمار اندكى از مردم شناسان مدعى‌اند كه در سراسر تاريخ ايران روستا‌‌ها و شهرها وابستگى زيادى به هم داشته‌اند، بسيارى از مورخان و سياحان معتقد بوده‌اند كه تا زمان رشد تجارت و بازرگانى در نيمه دوم سده نوزدهم، اكثربخشها/ روستاها / مناطق و قبايل تقريبا ً مستقل، عملا ً خودكفا و از لحاظ سیاسی اقتصادى خود مختار و اغلب خود گردان بوده‌اند(دقیقا مانند ایالات کنونی کشورهای مدرن که دولتهای منتخب مردم در قرن 21 حامی و مشوق آن هستند)

.

وى همچنين تنوع قومى و فرهنگى جامعه ايران را چنين شرح مى‌دهد: " بدين ترتيب، ساختار قومى ايران شبيه موزائيك عجيبى بود كه اجزاى تشكيل دهنده آن اندازه و رنگهاى متفاوتى داشت. اگر واژه اى براى توصيف اين واقعيت وجود داشته باشد آن واژه "تنوع گروهى" خواهد بود، زيرا بر زندگى روستائيان، قبايل خانه به دوش و مردم شهرى تنوع و اختلاف زيادى حاكم بود. همچنين بين سنى‌‌ها و شيعيان، مسلمانان و غير مسلمانان، دوازده امامى‌هاى مجتهدى و ساير شيعيان نيز اختلاف وجود داشت. افزون بر اين، بايد از تفاوتهاى زبانى و لهجه اى به ويژه ميان فارسى زبانان، آذرى ها، تركمن ها، كردها، بلوچ ها، گيلك‌‌ها و مازندرانى‌‌ها نيز نام برد."[3] مهمترين هدف صدارت و پادشاهى رضاخان را مدرن سازى ارتش و دولت و حفظ يكپارچگى كشور تشكيل مى‌داد كه بر پايه يكسان سازى خشن ايلات و اقوام، با جمعيت شهرنشين فارسى زبان، استوار بود. اين رويكرد پشتيبانى اغلب نخبگان سياسى و برخى از روشنفكران آن زمان را نيز بخود جلب كرد. "يكسان سازى و "ملت سازى" رايج در غرب نيز به بسيارى از روشنفكران كشور نيز سرايت كرده بود. در اين زمينه ماهنامه آينده در سال ١٣٠٤ در باره وحدت ملى مى‌نوشت: "...مقصود ما از وحدت ملى ايران، وحدت سياسى، اخلاقى و اجتماعى مردمى است كه در حدود امروز مملكت ايران اقامت دارند....چگونه به وحدت ملى خواهيم رسيد؟ منظور از كامل كردن وحدت ملى اين است كه در تمام مملكت زبان فارسى عموميت يابد، اختلافات محلى از حيث لباس، اخلاق و غيره محدود شود و ملوك الطوايفى كاملا از ميان برود. كرد، لر و قشقايى و عرب، ترك و تركمن و غيره باهم فرقى نداشته، هريك به لباسى ملبس و به زبانى متكلم نباشند. اگر ما نتوانيم همه نواحى، طوايف مختلفى را كه در ايران سكنا دارند يكنواخت كنيم، يعنى همه را به تمام معنى ايرانى نمائيم، آينده تاريكى در جلوى ماست..."[4] وى درمقالات ديگرى حتى از " انتقال قبايل ترك و عرب از ايالات مرزى به نواحى داخلى" سخن بميان آورده بود.[5] اقدامات سركوب گرانه و زورمدارانه رضا خان، جنبه‌هاى گوناگون زندگى ايلات اثر گذارد. در سال ١٩٢٨، پوشش يكسان اجبارى در مجلس به تصويب رسيد كه برپايه آن از جمله پوشيدن لباس‌هاى محلى و ايلى ممنوع شد و هويت ايلات را مورد تهديد قرار داد. در همين سال‌‌ها فعاليت‌هاى اقتصادى چادرنشينى ممنوع شد و ايلات مجبور بودند در روستاها اسكان يابند و به فعاليت‌هاى كشاورزى بپردازند.[6] لمبتون برخى از نتايج اين راهبرد‌‌ها را چنين شرح مى‌دهد: " راهبرد‌هاى عشايرى رضا شاه كه با دد منشى طراحى شده و بطور نادرستى به اجرا در آمدند، به كاهش شمار عشاير، تنگدستى و تلف شدن بسيارى از گله‌‌ها منجر شد. آثار شوم عوامل مزبور بر اقتصاد كشور وى را بر آن داشت كه در سالهاى بعد سلطنتش، در اين راهبرد‌‌ها تجديد نظر كند، ازجمله كوچ محدودى دوباره اجازه داده شد...[7] سياست تمركز گرايى، بخش ديگرى از اقدامات رضا شاه بود كه با يارى سياستمدارن سرشناس در آن زمان نهادينه شد و امكان خود گردانى‌هاى محلى را براى اقليت‌هاى زبانى و قومى از ميان برداشت. ملك الاشعراى بهار دليل پيوستنش به طرفداران نظام متمركز سياسى كشور را چنين شرح مى‌دهد: "...بادرك اين مسئله كه عدم تمركز ايالتى به آسانى منجر به از هم گسيختگى ملى مى‌شود من از دولت مركزى حتى وثوق الدوله حمايت كردم و از كوچك خان خيابانى و تقى زاده، با وجود اينكه شخصا ً آنان را تحسين مى‌كنم، انتقاد كردم. به همين دلايل من به حمايت خود به طرفدارى از ايجاد دولت مركزى قدرتمند ادامه داده و برعليه تشكيل خود مختارى ايالتى هشدار دادم."[8] ريچارد كاتم ساختار قدرت در ايران سده نوزدهم و در زمان رضاشاه را چنين تشريح مى‌كند: " ساخت قدرت در ايران سده نوزدهم عبارت از دولت مركزى بود كه حكمرانان محلى را تعيين مى‌كرد و آنان در عمل به طور غير رسمى به دولت‌هاى محلى تبديل مى‌شدند."[9] وى يكى از وظايف مهم حكمرانان را جمع آورى ماليات ذكر مى‌كند كه در اين راه از اختيارات كافى برخوردار بودند.[10] در ادامه سياست‌هاى تمركز گرايانه رضا خان، و در رويارويى با خود گردانى‌هاى محلى، اختيارات حاكمان بكلى محدود شد. "...و براى آنكه هرگونه امكان استقلال استان‌‌ها از مركز از ميان رود، وظيفه جمع آورى ماليات از آنها سلب و به مأموران مالى مستقر در تهران واگذار گرديد."[11] اقدامات يكسان سازى رضا شاه در مراحل بعدى، گريبان گير اقليت‌هاى اسكان يافته كشور نيز شد، از آنجمله تقويت نقش تجارى و اقتصادى تهران را مى‌توان نام برد كه به هزينه استان‌‌ها و شهرهاى مهم تجارى كشور تحقق يافت و به باور كاتم براى نابودى احتمالى خود گردانى آينده ايالات صورت گرفت: " اقدامات رضا شاه زندگى تجارى ايران را زيرو رو كرد كه با هدف متمركز كردن امور اقتصادى در تهران و تضعيف مراكز سنتى تجارت مانند تبريز و اصفهان صورت گرفت.....پايه و اساس اقدام وى براى نابودى تلاش‌هاى احتمالى خود گردانى ايالات در آينده را بايد در راهبرد‌هاى اقتصادى‌اش جستجو كرد. وى تهران را بعنوان مركز تجارى برگزيد. دولت مركز، مهار تجارت خارجى و انحصار شكر، توتون و ترياك را در دست گرفت. هدف دولت اين بود كه محصولات تجارى در تهران متمركز و از آنجا به ايالات فرستاده شوند."[12] درپى اجراى راهبرد بالا، به شهر تبريز كه اهميت تجارى بسيار ويژه اى داشت، زيان فراوانى وارد شد. "...اين شهر اهميت تجاريش را از دست داد و فعال ترين شهروندانش به تهران مهاجرت كردند. رفتن آنها، آذربايجان را از اهميت سياسى انداخت....ناخرسندى در اين استان شديد بود و نظر عمومى بر اين بود كه رضا شاه عليه استان آذربايجان تبعيض قايل شده است."[13] اما مهمترين اقدام رضاخان كه تبعيض ميان فارس زبانان واقوام را نهادينه كرد، اعلام رسمى زبان فارسى و ممنوع كردن تحصيل و فعاليت انتشاراتى‌‌ها بزبان‌هاى محلى بود. اين اقدام رضا شاه كه به بهانه تقويت يكپارچگى كشور صورت گرفت، در ميان روشنفكران كشور نيز پيروانى داشت. همانطور كه پيش از اين ديديم، ماهنامه آينده در سرمقاله هايش بر لزوم نابودى زبان‌هاى محلى تاكيد داشت. حتى احمد كسروى نيز باور داشت كه زبان تركى به عنوان زبان تحميلى تركان به برادران آذريش، بايد از ميان برداشته شود و زبان فارسى جايگزينش گردد."[14] سياست‌هاى زبانى دولت رضا شاه، براى اقليت‌هاى زبانى كشور بسيار تبعيض آميز و زيان بار بود و نارضايتى‌هاى بسيارى را برانگيخت و جايگاه گروه‌هاى قومى غير فارس كشور را به عنوان اقليت‌هاى قومى تثبيت كرد : " سياست بستن مدارس و انتشاراتى‌‌ها براى اقليتها، به ويژه آذرى‌‌ها بسيار زيان بار بود؛ آذرى‌هايى كه نسبت به كردها، اعراب، بلوچ‌‌ها و تركمن ها، بيشتر شهر نشين شده بودند و روشنفكران بومى خود را داشتند. بنابراين، هنگامى كه مدارس، روزنامه‌‌ها و انتشاراتى‌هاى فارسى زبان جاى مدارس روزنامه‌‌ها و انتشاراتى‌هاى ترك زبان آذربايجان را گرفت، نارضايتى فرهنگى افزايش يافت. بدين ترتيب، روند نوسازى، شكل جديدى از گروه گرايى را پديد آورد كه نه بر جوامع روستايى، قبايل و محلات شهرى، بلكه بر اقليت‌هاى فرعى زبانى و فرهنگى مبتنى بود."[15] رضا شاه از جمله به پيروى از راهبرد‌هاى يكسان سازيش، به اعمال تبعيض عليه اقليت‌هاى مذهبى نيز پرداخت. "مدارس بهايى كه تنها در تهران پيش از ١٥٠٠ دانش آموز داشت، در سال ١٣١٣ به بهانه برگزارى مراسمى به مناسبت سالگرد شهادت باب تعطيل شد. در سال ١٣١٠ ساموئل حيم، نماينده كليمى‌‌ها در مجلس ناگهان به دلايل نامعلومى اعدام شد.....در مورد مدارس ارامنه، نخست كلاس‌هاى تدريس زبان‌هاى اروپايى تعطيل شد و سپس در سال ١٣١٧، اجازه نامه فعاليت اين گونه مدارس، باطل شد. در همان سال روزنامه رسمى اطلاعات، با چاپ مقالاتى در باره جنايات خطرناك، كه همگى با نام‌هاى ارمنى و آسورى بود، مبارزه شديدى عليه اقليت مسيحى به راه انداخت."[16] دولت رضا شاه كه با پشتيبانى نيروهاى جهانى و بيشتر مليون داخلى، تجدد خواهان و سوسياليست ها، برسر كار آمد، راهبرد‌هاى زورمدارانه اى را براى دولت سازى و مدرن كردن كشور پيشه كرد. رويكرد‌هاى وى از جمله بر پايه سركوب و اسكان اجبارى ايلات كه شكلى از "قوم كشى" را بخود گرفت، يكسان سازى زورمدارانه اقليت‌‌ها كه هويت زبانى و فرهنگى آنان را تهديد مى‌كرد و تبعيض‌هاى اقتصادى كه نقش شهرهاى تجارى سنتى را از ميان مى‌برد، استوار بود. راهبرد‌هاى مزبور جايگاه اقوام غير فارس را به عنوان اقليت‌هاى قومى تثبيت و تبعيض‌هاى گوناگون عليه آنان را نهادينه كرد. نتيجه گيرى كشمكش ميان اسكان يافتگى و چادر نشينى، ويژه گى اجتماعى كشورمان را تشكيل داده است. فعاليت اقتصادى چادر نشينان را دامدارى و شيوه زندگيشان را كوچ نشينى تشكيل مى‌داد. هرگاه در اثر خشكسالى، ازدياد جمعيت و يا ضعف دولت مركزى، ايلات به مراكز شهرى هجوم مى‌آوردند، بى نظمى و هرج و مرج غالب مى‌شد. در برابر، هنگامى كه دولت مركزى از اقتدار كافى برخوردار بود، مى‌توانست با درايت كافى از توانايى‌هاى رهبران ايلات از جمله جمع آورى ماليات و تامين نيروى ارتش در جهت شكوفايى كشور بهره گيرد. دولت رضا شاه كه با پشتيبانى نيروهاى جهانى و بيشتر مليون داخلى، تجدد خواهان و سوسياليست ها، برسر كار آمد، راهبرد‌هاى زورمدارانه اى را براى دولت سازى و مدرن كردن كشور پيشه كرد. رويكرد‌هاى وى از جمله بر پايه سركوب و اسكان اجبارى ايلات كه شكلى از "قوم كشى" را بخود گرفت، يكسان سازى زورمدارانه اقليت‌‌ها كه هويت زبانى و فرهنگى آنان را تهديد مى‌كرد و تبعيض‌هاى اقتصادى كه نقش شهرهاى تجارى سنتى را از ميان مى‌برد، استوار بود. راهبرد‌هاى مزبور جايگاه اقوام غير فارس را به عنوان اقليت‌هاى قومى تثبيت و تبعيض‌هاى گوناگون عليه آنان را نهادينه كرد. البته لازم به تذكراست كه ويژگى استبدادى و زورمدارى رژيم رضا شاه در روند مدرن سازى كشور نبايد به ناديده گرفتن اهميت اقدامات وى در نوسازى و انجام طرح‌هاى عمرانى بسيار در كشور، منجر شود. ادامه دارد. فرآیند نهادینه شدن تبعیض علیه‌ اقلیتها در ایران، بخش سوم فرآیند نهادینه شدن تبعیض علیه‌ اقلیتها در ایران، بخش دوم فرآیند نهادینه شدن تبعیض علیه‌ اقلیتها در ایران، بخش نخست -------------------------------------------------------------------------------- [1]- Kaveh Bayat, 213. [2] - يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدى و محمد ابراهيم فتاحى، نشر نى، ١٣٨٣، ص 18-17. [3] - همان ص ٢٥. [4] - همان جا ص ١٥٥. [5] - همان جا ص ١٥٦. [6] - Stepanie Cronin, 262. [7] - Lambton, 286. [8] - يرواند ابراهامينان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدى و محمد ابراهيم فتاحى، نشر نى، ١٣٨٣، ص ١٥٢. [9] - Richard Cottam, Nationalism in Iran, (Pittsgurgh: University of Pittsbugrh Press, 1964), 91. [10]- Ibid., 98. [11]- Ibid, 98. [12]- Ibid., 99. [13]- Ibid., 125. [14] - يرواند ابراهميان، ١٥٦. [15] - همان، ٢٠١. [16] - همان، ٢٠١- ٢٠٠. 

"بخش چهارم"

چهارم در دوبخش اول و دوم اين مقاله به طور عام، به واكاوى معنى و جايگاه حقوقى اقليت‌‌ها پرداختيم. از بخش سوم به بعد، شكل گيرى اقليت‌‌ها و نهادينه شدن تبعيض عليه آنها بررسى خواهد شد.
سياست تمركز گرايى، بخش ديگرى از اقدامات رضا شاه بود كه با يارى سياستمدارن سرشناس در آن زمان نهادينه شد و امكان خود گردانى‌هاى محلى را براى اقليت‌هاى زبانى و قومى از ميان برداشت. ملك الاشعراى بهار دليل پيوستنش به طرفداران نظام متمركز سياسى كشور را چنين شرح مى‌دهد: "...بادرك اين مسئله كه عدم تمركز ايالتى به آسانى منجر به از هم گسيختگى ملى مى‌شود من از دولت مركزى حتى وثوق الدوله حمايت كردم و از كوچك خان خيابانى و تقى زاده، با وجود اينكه شخصا ً آنان را تحسين مى‌كنم، انتقاد كردم. به همين دلايل من به حمايت خود به طرفدارى از ايجاد دولت مركزى قدرتمند ادامه داده و برعليه تشكيل خود مختارى ايالتى هشدار دادم.

ساسان ستبر

فرآيند نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت‌‌ها در ايران
تاريخ بروز رساني ( 06 بهمن 1386,ساعت 13:50:42 )

 

  1. آنچه در جامعه می بينيددر اوين حاکم است!(1)
  2. فراخوان دوم برای درد مشترک به تمام فرزندان دلیر و آگاه �
  3. پخش زنده شبکه های تلویزیونی و رادیویی
  4. راهکار برای عبور از فیلتر

صفحه68 از79

  • شروع
  • قبلی
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • بعدی
  • پایان