• صفحه اصلی
  • مقالات
  • بیانیەها
  • اخبار
  • تماس با ما

اخبار سایتهای دیگر

  • اخبار صدای آمریکا
  • اخبار رادیو فردا
  • اخبار بی بی سی فارسی

لینک به سایتهای دیگر

  • بی بی سی فارسی
  • صدای آمریکا
  • خدمات وب هاستینگ و دامنه
  • فیلتر شکنها
املاک ٢٤
  • شما اینجا هستید:  
  • خانه

میجنگیم میمیریم ساکت نمی نشینیم

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1535
تير 1388,ساعت 23:22:16

متولد دهه ی شصت ... نسلی که ما هستیم 

خدا خوابی ؟ نمی بینی؟

که داغ یاد تو دارد به پیشانی
کسی که داغ را بر سینه ی یاران نهاده
ای خدا یک جمله ی ساده!
قرن ما سکوتت را نمی بخشد و قصه ما همانا قصه دهقان و بلدرچین است و کس نخارد پشت ماجز ناخن انگشت ما

www.lorabad.com

نسل ما، متولد شلوغترین دوره از تاریخ ایران بود. دوره ی نا آرامیهایی که میرفت تا حکومت بعدی را به حکومت قبلی تحمیل کند. نسلی که در بلوای جنگ بدنیا آمد و صدای گریه اش در هیاهوی تیر و رگبار گم شد. در میان انبوه عکس شهدا و کاروان پیکرهای نیمه تمام مفقود الاثرها قد کشید و چندان دیده نشد. نسل شیرخشکهای کوپنی، نسل تحریمها و تبعیضها. نسل قلکهای پول تو جیبی برای بچه‌های جبهه، نسل بادبادکهای کاغذی، نسل اجبار مقنعه از شش سالگی. نسل کتاب تاریخهای تحریفی و نصایح ناگزیر چهارصد صفحه ای امام. نسلی که عادت کرده بود به دم نزدن از تناقصهای خانه و مدرسه . نسل چوب دوسر نسوزی که بیست و دو بهمن ها با مدرسه به تظاهرات میرفت و تشویق میشد و عصر همان روز تحقیر و توبیخ میشد به جرم آستینهای کوتاه و موهای وحشی بیطاقت زیر روسری و شالها !

نسلی که ما بودیم ... نسل کم توقعی که اگر به موی سرش، به روسری و پوشش اش، به دورهمی های هر از گاهش ایراد نمیگرفتند میرفت که نسل سر به راهی بماند. نسلی که چیز زیادی نمیخواست، داشت عادت میکرد به آنهمه محدودیت که تنهامهم کم و زیادش بود. دلش به حاشیه ها گرم بود، به هر از گاهی تئاتر شهر رفتن، کتابهای ممنوع را از دست و بال دستفروشها درو کردن و این میانه فیلم به زبان اصلی دیدن و تحلیلهای تخمی غیر کارشناسانه.

نسلی که در به در پیتزای پیرونی میخورد و سپس تا آخر شب در گودو اظهارات روشنفکرانه اش را لیست میکرد و بلند بلند فروغ و شاملو میخواند. نسل بی‌آوازه‌ای که می‌رفت تا همین چند وقتِ پیش، تمام موجودیتش به شش و هشت‌های پراکنده در ضیافت‌ها و میهمانی‌های بی‌خنده و دود محدود شود. به دلخوشیهای زودگذر که اگر آنهم نمیبود هیچ چیز دیگری هم نبود.

نسلی که رضا داده بود به تقدیرش بر زاده شدن در مختصات محدودیت و با این حال میبالید به تاریخ کهنش و متعصب بود بر ذره ذره از خاکش. نسل ما هرچند سرکش، اما انتظار کمی داشت. نه پول نفت را خواسته بود و نه ادعای جاه و مقام، نه هیچ چیز دیگر. فقط خواسته بود که رئیس جمهورش را خودش انتخاب کند و این درخواست نه خلاف شرعی بود که بارها به استناد همان محکوممان کرده بودند، و نه خلاف قانونی که از آن دم میزدند و ما آنرا نمی دیدیم.

حالا همان نسلی که دست پرورده انقلاب بود، خس و خاشاک افتخارآفرینیست که آمده تا بغض ۳۰ ساله ی سرزمینش را بشکند. این نسل همان اغتشاشگر نجیبیست که میخواهد داد مظلومیت مردمانش را باز ستاند. نسل فرزندان انقلاب، که چشم و گوش باز کرده و ترسش ریخته. همان نسلی که تا پیش از ۲۲ خرداد در خود نمیدید رو در رویشان بایستد آنهم با دست خالی،و تنها سلاحش فریاد الله اکبری باشد که آن را هم تاب نیاوردند.

نسل ما زنده است، نه به آرمان، نه به کمال گرایی، که زنده است به توشه‌ای که هیچ چیز توان بازستاندنش را ندارد. نسلی که اخبار رسانش نه بی بی سی فارسیست و نه ضرغامی، که این نسل خودش رسانه است ... این نسل منست ! نسل ماست. نسلی که دیگر خاموش نخواهد شد و پیوسته خود را تکرار خواهد کرد

www.lorabad.com   

تاريخ بروز رساني ( 18 تير 1388,ساعت 15:29:28 )

 

جنبش ما از رژیم مافیایی ملاهارو دست خورد

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2930
نوشته شده توسط atabak   
20 خرداد 1388,ساعت 09:32:16
اگر غیر از این بود , باید مردم به جای اینکه تا نیمه شبها , شعار موسوی موسوی سر بدهند و جشن و پایکوبی کنند ! شعار براندازی می دانند و برای سرنگونی رژیم مافیایی ملاها جشن و پایکوبی می کردند.
خودمان را گول نزنیم , باید اعتراف کنیم رژیم در این مرحله خیلی سیاسی عمل کرد و  در کمتر از یکسال چطور توانست بخش بزرگی از جامعه مارا را وارد صحنه کند
اینکه چه کسی انتخاب می شود , طبیعی است موسوی که بیست سال در آب نمک رژیم خوابیده بر بقیه حق تقدم دارد و انتخاب خواهد شد.
اما اینکه چگونه و در کدام سرفصل اپوزوسیون می تواند به رژیم رو دست بزند جای پرسش دارد ؟
 آیا اصلاباحرکتهای گذشته همراه با جنبش رهایی بخش لرستان در مناطق ستم دیده لر نشین چنین کاری امکانپذیرهست یا خیر؟
<>
   

www.lorabad.com

راستش خیلی سعی کردیم به این شکست بزرگی که ما از جمهوری اجباری خوردیم و اصلا هم به روی خودمان نمی آوریم اعتراف نکنیم , اما باز هم دلمان نیامد.

راستش برخلاف آن چیزی که خیلی از ما اپوزوسیون  می کنیم , رژیم با تمام فشار و ضعفی که از سوی ایرانیان و جهانیان روی خود احساس می کرد توانست با یک ریزبینی خاصی , از زیر تمامی این فشارها شانه خالی کند و به قولی , نه تنهادر مقابل ضربات پی در پی گروههای اپوزوسیون ضدضربه بزند , بلکه ضربه مهلکی نیز بر پیکره بی جان اپوزوسیون  وارد کند.

و در اینجا است که باید به تیوریسنهای رژیم آفرین گفت.

اما چرا؟

چهار سال پیش که بوش , دایما ایران را تهدید به حمله می کرد و فشارهای جهانی روی ایران چندین برابر حد معمول خود شده بود , به ناگهان با انتصاب شخصی مثل محمود احمدی نژاد , که همانند گاوی وحشی وارد صحنه سیاست شد , توانست تهدیدات و فشارهای جهانی را که کمر رژیم را خم کرده بود , از میان بردارد , چون احمدی نژاد در همان ماههای اول توانست  خود را نه به عنوان یک سیاستمدار  بلکه به عنوان یک دیوانه جانی , به جهانیان معرفی کند  که باید از او ترسید.

با آمدن احمدی نژاد فشارها و تهدیدها , تبدیل شد , به بد و بیراه گفتنهای از راه دور.

البته با توجه به اینکه رژیم از آغاز کار خود دایما با بحران روبرو بود و راه فرار از بحران را آموخته می توان خوب فهمید که انتخاب احمدی نژاد اتفاقی ساده و از روی نا آگاهی نبود.

و بعد از گذشت چهار سال که نفرت و تنفر مردم و جهانیان به اوج خود رسیده بود و خطر یک اعتراض همگانی می رفت که شیشه عمر جمهوری اسلامی را با خطر جدی روبرو کند به ناگهان دوران انتخاب شروع می شود و بر خلاف تصور همگان که فکر می کردند حنای رژیم دیگر خریداری ندارد و دوم خردادیها جایگاه خود را در جامعه از دست داده اند ناگهان شور و شوقی برای برگذاری انتخاب در کشور برپا می شود  که آنسرش نا پیداست.

ولی بهتر است کمی ریزبین بشویم و ببینیم چگونه رژیمی که زمین و زمان با آن دشمن است و هیچگونه جایگاه مردمی هم ندارد می تواند برای برگذاری انتخابات , جمعیت بزرگی را وارد صحنه کند و اصولا چرا این کار را می کند؟

باید اول بگویم چرا رژیم چنین کاری می کند:

رژیم خوب از خشم و تنفر مردم نسبت به خود آگاهی داشت و خوب هم می دانست که اگر فرصت مناسبی را برای مردم ایجاد نکند که این خشم و تنفر خود را به نمایش بگذارند ممکن است در نهایت با خطری جدی که همانا سرنگونی رژیم بود روبرو بشود.

به همین دلیل جامعه را نیازمند این دید که فرصتی داشته باشد تا خشم و کینه خود را به رژیم نمایان سازد و بیرون بریزد , و چه فرصتی بهتر از انتخابات!

دست کم نمایش خشم و کینه مردم در دوران انتخابات , نه تنها باعث آرام شدن بخشی از جامعه جوان ایران می شد بلکه حتی باعث مشروعیت بخشیدن به کلیت رژیم نیز می شد.

از سویی رژیم تصمیم بر این گرفت تا انتخابات را به گونه ای برگذار کند تا بتواند هم موجبات خالی شدن خشم و کینه مردم را بوجود بیاورد ( به شکل کنترل شده ) و هم اینکه به خود مشروعیت ببخشد.

اما چگونه می شود مردمی نا امید , خسته , بی اعتماد , بد بین به رژیم و متنفر از رژیم را وارد صحنه کرد؟؟

اولین قدم این بود که فشارها را چند برابر کنند تا مردم انتخابات را فرصتی برای فرار از این فشارها بیابند و وارد صحنه بشوند.

به همین منظور نیز در یکسال اخیر شدیدترین فشارهای سیاسی , اجتماعی و اقتصادی به جامعه وارد شد.

از گشتهای ارشاد گرفته تا گرانی سرسام آور کالاها , تا سرکوب شدید  مخالفان و موج شدید اعدامها و شکنجه ها.

بله تمامی فشارها در یکسال گذشته با این سیاست دنبال شد که مردم انتخابات را , راه گریزی از این فشارها بیابند و وارد صحنه بشوند , اما برای وارد کردن مردم به صحنه نیاز به ایجاد امید در دل مردم بود.

اصلاح طلبان که خود جایگاه خود را در میان مردم از دست داده بودند و عملا حزب , گروه و دسته ای که توان ایجاد امید را در دل مردم داشته باشد در صحنه نبود.

به ناگهان شخصی به نام موسوی ظهور می کند.

موسوی که بیست سال هیچ کسی خبری از او نداشت و جیک نمی زد.

به معنی واقعی می توان گفت:

موسوی را بیست سال تو آب نمک خواباندند تا چنین روزی از او استفاده کنند.

موسوی که در اوج اعدام زندانیان در کشور , نخست وزیر بود و کوچکترین اعتراضی نکرد.

موسوی که بزرگترین افتخار خود را همکاری با خمینی جلاد می داند و از هر دو جمله که می گوید یک جمله مربوط می شود به خاطراتش با خمینی.

موسوی که نسل جوان ایران , با سابقه پرونده او نا آشنا بود.

آری از این شخصیتهای در آب نمک خوابیده , رژیم کم ندارد و اینبار قرعه به اسم موسوی افتاد تا وارد صحنه بشود و ایفای نقش کند.

اما باز هم با اینکه همه چیز مهیا بود , اما آن شور و هیجان لازم برای خالی کردن احساس مردم در جامعه وجود نداشت و اینبار باز رژیم دست به ابتکار عمل زد و طرح مناظره انتخاباتی را به اجرا گذاشت.

برنامه ای که بازیگران آن هر کدام به خوبی نقش خود را ایفا کردند.

آری ما از رژیم رو دست خوردیم.

اگر غیر از این بود , باید مردم به جای اینکه تا نیمه شبها , شعار موسوی موسوی سر بدهند و جشن و پایکوبی کنند ! شعار براندازی می دانند و برای سرنگونی رژیم جشن و پایکوبی می کردند.

خودمان را گول نزنیم , باید اعتراف کنیم رژیم در این مرحله خیلی سیاسی عمل کرد و در کمتر از یکسال چطور توانست بخش بزرگی از جامعه را وارد صحنه کند و اینگونه در صحنه جهانی برای خودش مشروعیت بسازد.

اینکه چه کسی انتخاب می شود , طبیعی است موسوی که بیست سال در آب نمک رژیم خوابیده بر بقیه حق تقدم دارد و انتخاب خواهد شد.

اما اینکه کی اپوزوسیون می تواند به رژیم رو دست بزند جای پرسش دارد ؟

 که آیا اصلا با چنین اپوزوسیونی , چنین کاری امکانپذیر هست یا خیر؟

به هر روی بنده شخصا با جمهوری اجباری در کلیت مخالفم , حال رییس جمهور آن احمدی نژاد باشد یا موسوی و معتقدم دادن رای به هر یک یعنی مشروعیت بخشیدن به حکومتی که سی سال است اصلا مشروعیت نداشته است.

پس من رای نمی دهم.

تو هم رای نده.

با سپاس

جنبش رهایی بخش لرستان 7+4

 www.lorabad.com

 

همراهی از دیار چهارمحال بختیاری

تاريخ بروز رساني ( 24 خرداد 1388,ساعت 10:22:28 )

 

 

قضاوت آگاهانه یک فرزند لر از کروبی و اطرافیانش

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1474
نوشته شده توسط atabak   
15 خرداد 1388,ساعت 08:02:34
میرحسین موسوی اعلام کرد که حتماً به کروبی رأی میدهد . وی در پاسخ به سوالی درباره هدف کاندیدانوری خودش گفت ما فکر میکردیم این ملت در دوازده سال گذشته نتیجه ی هیجان زدگی را دیده باشند الآن منطقی فکر بکنند دیدیم نه بابا به دست این ملت هیچ پیازی پوست نمیشود . وی تصریح کرد که هشت سال از این دوازده سال هیجان انگیز با بزن بزن گذشت هیچ کاری انجام نشد چهار سال بقیه اش با آبرو ریزی گذشت به اندازه ی طول تاریخ کار انجام شد . وی در یک اظهار نظر بی مورد گفت چنانچه در دوره گذشته ملت دچار هیجان پارگی نشده بودند الآن بجای این کوتوله ی فضائی همان رفسنجانی رئیس جمهور بود . توضیحاً اینکه در جمهوری اسلامی مردم هیچوقت رأی نمیدهند که یکنفر انتخاب بشود رأی میدهند که آن یکی انتخاب نشود !

در همین راستا انجمن حمایت از زندانیان از کروبی تشکر کرد . وی که در یکماه گذشته توانسته با جمع آوری و کمک تمام زندانیان سیاستمدار نشان بدهد که اوباما تغییر را از او قرقره کرده است گفت چنانچه رئیس جمهور بشوم احمد باطبی را وزیر جهانگردی خواهم کرد . وی تاکید کرد دلیل آنکه در پوسترهای تبلیغاتی نام کرباسچی گنده تر از نام خودش دیده میشود اینست که بخاطر منهم نشده بخاطر این بمن رأی بدهید . اصولاً در نظام اسلامی همه خوششان می آید یکی قلاب بگیرد آن یکی برود بالا !

به همین مناسبت یکی از اعضاء ستاد کروبی بنام عطا مهاجرانی که از ذکر نامش خودداری کرد در بیانیه ای به دو دلیل از کروبی حمایت کرد . خوانندگان دلایل مهاجرانی در یک نظر سنجی همگی اعلام کردند که بعد از خواندن دلیل اول گفتند کروبی چه دانشمندانی را دور خودش جمع کرده بعد از دلیل دوم گفتند بابا این باقر گچی خودمون بهتر دلیل می آورد تا این اُسکل هائی که کروبی جمع کرده . عطا مهاجرانی چندی پیش در سوگ شهید راه انفجار عماد مغنیه مطلبی نوشت که جیگر همه کباب شد . برخی میگویند مهاجرانی تنها موجود زنده ای است که میتواند ظرف پنج دقیقه در مورد یک چیز دو جور حرف بزند با اولی همه کف کنند با دومی همه تف !

در پایان قرار شد ملت برای تبلغ هرچه بیشتر کروبی بروند بزنند چندتا شیشه بیاورند پائین . هنوز انگیزه ی اینکار معلوم نیست لیکن گفته میشود در سی سال گذشته شیشه پائین آوردن خیلی کار هیجان انگیزی بوده است . رهبری در پاسخ به حرکات تبلیغاتی کروبی گفت پخ ! رهبری قبلاً دوبار هر دوبار در زمان تصرف مجلس توسط اصلاح طلبها که دست بر قضا همین کروبی هم رئیسش بود عبارت پخ را به کروبی گفته بود هر دوبار مجلس بدلائل نامعلومی سرنگون شد افتاد دست همینهائی که الآن هم هستند !


یک فرزند مردم ستمدیده لرستان



www.lorabad.com

 

آیا می دانید???

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1613
نوشته شده توسط atabak   
29 ارديبهشت 1388,ساعت 02:22:13
آیا راه نجاتی وجود دارد؟ آری، چنانچه اپوزسیون ، احزاب وسازمانها بجای تهمت زدن به یکدیگر
و جنگهای لفظی، بر سر یک میز نشسته ، طرفداران خود را در یک جهت و بسوی یک هدف سوق
داده، جنبش اجتماعی را در یکروز خاص مثلا" یکروز قبل از « رأی گیری و انتخابات » به راه انداخته و با
تسخیر مکانهایی همچون صدا و سیما ،فعالیتهای نظام را مختل نموده، زیرا این رژیم طول عمر خود
را مدیون ناآگاه نگهداشتن مردم و بسته نگهداشتن محیط اطلاع رسانی میداند و اینرا باید بدانیم 
حرکت و جنبش مردمی تنها راه نجات از این رژیم اعدام و شکنجه میباشد.»
نه امام زمان ، نه گروه ۵+١



ما عادت کردیم، شاید هم عادتمون دادند و یا بنام اعتقادات در مغزمان فرو کرده اند که منتظر کسی هستیم که یک شبه با یک شمشیر دو لبه یا  چماقی، تفنگی یا چیز دیگری عدل و داد را بر پهنه کره خاکی، بخصوص در کشور ایران بگستراند، ثروت ملی را بطور مساوی تقسیم کند، امام زمانی ظهور کند( هر چند مدل کوچکترش 30 سال پیش ظهور کرد و پول نفت را تقسیم کرد و آب، برق وتلفن را مجانی کرد و معنویات را بهبود بخشید!؟ ) یا حداقل آمریکایی حمله کند یا گروه5+1   تحریمی کند و یکدفعه حکومت دستهایش را بالا برده، تخت قدرت را به مردم و منتخبان مردم تحویل دهد.

        خیلی از ما هیچوقت فکرنکردیم، بعضی فکر کردیم ولی به نتیجه ای نرسیدیم و بسیاری عمل کردیم ولی فکر نکردیم ( در زمان انقلاب اعدام) اما در یک چیز مشترک بودیم امید به یک نیروی خارجی یا ماورا طبیعت، قافل از اینکه نه امام زمانی ظهور میکند، نه آمریکا و انگلیس برای هیچ ایرانی دلسوزی میکند و نه گروه 5+1 وشرکاء ، منافع اقتصادی خود را با 70 میلیون ایرانی عوض میکند و تا خود تکانی نخوریم،تا جنبش اجتماعی صورت نگیرد، آب از آب تکان نمیخورد.

        اگر آمریکا بفکر ما بود به براندازی نظام قبل کمک نمیکرد و در ابتدا بعنوان اولین کشور ، این آدمکشان را برسمیت نمیشناخت؛ درطول عمر این رژیم ننگین بارها سعی در برقراری ارتباط همچون« ایران گیت » نمیکرد؛ پیام نوروزی « اوباما» شاهد دیگری بر مطرح نبودن مردم ایران است و اسراییل در زمان جنگ ایران وعراق با ایران مناسبات تسلیحاتی نداشت؛ این جمله از «جان کری » عضو ارشد مجلس سنای آمریکا و از دمکراتها و متمایل به اسراییل همه چیز را آشکار میکند « آمریکا در صدد تغییر رژیم ایران نیست».این در حالیست که آقای« اوباما» ، «خلیج همیشه فارس» را خلیج مینامد و نماینده کالیفرنیا صحبت از تجزیه « ایران،سرزمین مادری » میکند و جالبتر اینکه « نیروهای آمریکایی از طریق چابهار چه زمینی، چه هوایی نیروهای خود را به افغانستان میرسانند که بدلیل درگیریها درمناطق مرزی پاکستان و افغانستان است و در مجلس جمهوری اعدام، در اینمورد بصورت مخصوص بحث شد».

        گروه 5+1چنانچه دلسوز ایرانیان بودند و جانبدار حقوق بشر، با اینهمه اعدام و شکنجه و بگیر و ببند، حداقل سفارتخانه های خود را در اعتراض به اعمال حکومت تعطیل میکردند یا سطح روابط را کاهش میدادند؛ حتی سازمان ملل دفتر خود را میبست؛ آیا اینچنین شد؟ پاسخ: نه!

       اینهمه ظلم وستم در این سی سال و اعدام و شکنجه هر روزه کافی نیست تا این امام زمان از چاه جمکران بیرون بیاید و کاری انجام دهد؟ سه دهه جنگ و درد و آزارو اذیت وخون و خونریزی که نه تنها در داخل که گریبان خارجی و خارج نشینان را رها نمیکند برای ظهور این انسان با 1300 سال عمر بس نیست؟  50-60 هزار نفر سرباز تا دندان مسلح به آخرین تجهیزات نظامی از پس گروه طالبان بر نمی آید ولی ایشان با 313 نفر همه دنیا را فتح میکند!؟

       همه ی مارا با وعده سرخرمن سرکار گذاشته اند، نگاهی به این سه دهه ننگین نشان میدهد بسیاری از ما فقط با شایعه زندگی کرده ایم؛ عکس خمینی را در ماه دیدیم و حال پول نذری بر گور این قاتل خود دفن کرده می ریزیم؛ این تیرخلاص زن، احمدی نژاد هاله ی نور بر سرخود میبیند یا پشت پرده دستور ازامام زمان میگیرد!؟ بقیه هم به همین ترتیب، خاتمی را هشت سال، خاتم این رژیم معرفی نمودند و بیست میلیون رأی به حسابش ریختند وسید اولاد پیغمبر نامیدند اما کدام سید؟!

        اما آنچه مطرح است، آیا راه نجاتی وجود دارد؟ آری، چنانچه اپوزسیون ، احزاب وسازمانها بجای تهمت زدن به یکدیگر و جنگهای لفظی، بر سر یک میز نشسته ، طرفداران خود را در یک جهت و بسوی یک هدف سوق داده، جنبش اجتماعی را در یکروز خاص مثلا" یکروز قبل از « رأی گیری و انتخابات » به راه انداخته و با تسخیر مکانهایی همچون صدا و سیما ،فعالیتهای نظام را مختل نموده، زیرا این رژیم طول عمر خودرا مدیون ناآگاه نگهداشتن مردم و بسته نگهداشتن محیط اطلاع رسانی میداند و اینرا باید بدانیم ، « حرکت و جنبش مردمی تنها راه نجات از این رژیم اعدام و شکنجه میباشد.»
 

مطلب فوق را یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان برایمان ارسال نموده است

www.lorabad.com 

تاريخ بروز رساني ( 30 ارديبهشت 1388,ساعت 18:31:26 )

 

سکوت مورخین فارسی زبان در حق ملت لر

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 3157
فروردين 1388,ساعت 23:19:26

سوال ما فرزندان لر این است که چرا جنایت بزرگ رضاشاه که بزرگترين لشگركشي حكومت خود را به فرماندهي سپهبد امير احمدي معروف به قصاب لرستان را عليه ملت لُر فراهم كرد و فجيع‏ترين نسل كشي تاريخ معاصر ايران را رقم زد،همه نويسندگان، تاريخ‏نويسان و سياسيون مزدور و قلم به مزد در ايران، از كنار آن براحتي گذشته واز تاريخ معاصر آن را حذف كرده‏اند؟ لذا ضرورت تشکلهای توده ای که جنبش رهایی بخش لرستان7+4 آن را تا فردای آزادی شروع نموده است می تواند افشا کند بخشی از فجايعي كه شايد مصايب ملل كرد و آذری وبلوچ و تركمن و عرب در تاريخ معاصر ايران، در برابر آن كوچك مي‏نمايد يك نسل كشي غیرقابل انکار , كه ازصفحات تاريخ این مرز پر از جنایت حکومتها(پرگهر) زدوده شده است!

.

فقر بي‏اندازه لُرها، معلول تاراج و چپاول ارتش ايران بود. اين تراژدي به سياست رضاشاه در رابطه با مطيع كردن آنان مربوط مي‏شد… برنامه‏اي كه بالاخره به قتل‏عام و غارت آنها انجاميد… اما تا چه حد شخص رضاشاه مسئول تراژدي و مصيبت‏هاي وارده بوده، مسئله‏اي است قابل بحث. بعيد نيست كه او اطلاع كافي نداشت كه ارتش او با لُرها چه كرده و چه مي‏كنند. شايد هم اطلاع داشت اما چشم و گوش خود را بسته بود. به هر تقدير يكي از ننگين‏ترين فصول تاريخ سلطنت رضاشاه به دست يكي از افسران او كه بين ايرانيان به «قصاب لُرستان» مشهور است، نوشته شده استلُرها در قديم هم ثروتمند بودند و هم نيرومند. اما امروزه براي آنها فقط غرورشان باقي مانده است. چون از ثروت و نيرومندي ديگر خبري نيست…. به بعضي از دهات سر زدم، تعدادي از لُرها به‏علت ضعف ناشي از گرسنگي، حتي 5 دقيقه هم نميتوانستند روي پا بايستند… در ايران وقتي مي‏خواهند فقرزدگي را مجسم كنند مي‏گويند: من يك لُر هستم!… يا اينكه مي‏گويند: من يك لُر پاپتي (پابرهنه) هستم!….

(ويليام او. داگلاس. سرزمين شگفت انگيز و مردمي مهربان و دوست داشتني. صفحات 170و167و159)

اسناد و مدارك تازه و نو يافته، چون نامه‏هاي محرمانه و خصوصي دربار قاجار و پهلوي، خاطرات سياسيون و نظامياني كه خود شخصاً در وقايع مناطق لُرنشين و قلع و قمع ‌آنها دخيل و ناظر بوده يا حضور داشته‏اند و هم‏چنين سفرنامه‏ها وخاطرات سياحان بيگانه كه همزمان با وقايع اخير، به اين مناطق سفر داشته‏اند كه چندي است كه به همت برخي مترجمان، برگردان و در اختيار افكار عمومي قرار گرفته، خود بهترين داور جهت قضاوت است كه گوشه‏هايي پنهان از اين دو سده جنايت، پاكسازي و نسل‏كشي قومي حكام فاجر و جابر را در حق قوم لُر برملا مي‏كند.

از اين جمله، ناصرالدين شاه در جواب نامه‏اي از ظل‏سلطان، فرزند خود،كه در آن نامه از والي لُرستان و ايلخاني بختياري به سعايت و بدگويي پرداخته، و از سفر سياحان خارجي به اين منطقه، اظهار بدگماني كرده، چنين پاسخ نوشته است:

«…طوري باطناً بكنيد كه به آنها (سياحان خارجي) خوش‏نگذرد و يك اسباب وحشتي در سياحت خود ملاحظه كرده، ديگر ميل نكنند به سياحت، و اين فقره را هم از الوار و اكراد بدانند نه از شما…» (اسناد نويافته، ابراهيم‏صفايي، سندپانزدهم،ص87)

نامه بالا، از آن جهت حائز اهميت است كه همزمان دو سه تن از سياحان فرنگي در لرستان به طرز مشكوكي به قتل مي‏رسند كه بدنامي آنان برگردن ياغيگري لُرها افتاد!

رضاشاه نيز، طبق دستورالعمل بالا و سياست داخلي قاجار، زمينة حمله به لرستان را با چنين بهانه‏اي چيد و با تمهيداتي، در لرستان، سرلشكر امير طهماسبي، وزير راه را، كه دلخوشي از او نداشت، به توسط عمال خود به قتل رساند و آن را به لُرها نسبت داد!

«… اشتباه كوچك قاتلين كه در لباس محلي با لهجه غليظ تهراني صحبت مي‏كردند، معلوم كرد كه مرتكبين قتل غير محلي و بطوري‏كه به زودي معلوم شد، دو نفر از گروهبان‏هاي لشكر بودند…»

(كهنه سرباز، خاطرات سياسي و نظامي سرهنگ ستاد غلامرضا منصور رحماني، جلد1، ص 65)

قصاب لرستان
رضاشاه با چنين ترفندي، بزرگترين لشگركشي حكومت خود، به فرماندهي سپهبد امير احمدي معروف به قصاب لرستان را عليه اتباع لُر خود، فراهم كرد و فجيع‏ترين قوم‏كشي تاريخ معاصر ايران را رقم زد كه متأسفانه نويسندگان، تاريخ‏نويسان و سياسيون مزدور و قلم به مزد در ايران، از كنار آن به راحتي گذشته و از تاريخ معاصر آن را حذف كرده‏اند. فجايعي كه شايد مصايب اقوام كرد و بلوچ و تركمن در تاريخ معاصر ايران، در برابر آن كوچك مي‏نمايد.

«….يعني لُرها را واقعاً «قلع و قمع» كرد. به طوري‏كه پشتكوه براي سال‏ها خالي از سكنه شد. به همين جهت عنوان قصاب به او دادند….»
(كهنه سرباز …جلد 1، ص 55)

ويليام‏ او. داگلاس، قاضي مشهور ديوان عالي كشور امريكا كه اندكي پس از قوم‏كشي لُرها، به لرستان سفر كرده و قصاب لرستان را نيز حضوراً ملاقات نموده، در سفرنامه خود، سرزمين شگفت‏انگيز، فجايع و قتل و غارت عمال حكومت وقت، سپهبد امير احمدي و سپهبد حبيب‏اله‏خان شيباني، نسبت، به لُرهاي لرستان، بختياري، بوير احمد و ممسني را به تفضيل شرح داده كه برخي از وقايع فجيع كه خود ديده و يا شنيده، بسي شگفت‏انگيز و متأثركننده است.

او از زبان پير مردي لُر كه استثناً از قتل‏عام قصاب امير احمدي، جان به در برده، چنين مي‏نويسد:

«من از او سؤال كردم كه درباره امير احمدي چه مي‏داند؟ او نگاهي عجيب و پرمعني به من كرد و سري تكان داد، شرح داستان را با احتياط تمام آغاز كرد و من خيلي تلاش كردم تا او را به بازگو كردن جزئيات ماجرا ترغيب نمايم و به او قول دادم كه آنچه را كه او مي‏گويد براي كسي فاش نكنم يا لااقل اسمي از او به ميان نياورم….

…..ما صد نفر بوديم كه در بيست كلبه كوچك و چادر زندگي مي‏كرديم، هزارها رأس بز وگوسفند وهزار رأس گاو وگوساله و قاطر و ده‏ها اسب داشتيم، تعدادي از جوانان ما در قلعه فلك‏الافلاك محاصره شده بودند. جوانان ما بلا استثنأ كشته شدند. خوانين ما را دار زدند. ارتش پيروز شده بود. نبرد دفاعي به پايان رسيده بود حالا ديگر مانعي در راه جادّه‏اي كه رضاشاه در نظر داشت بسازد وجود نداشت.»

او داستان خود را چنين ادامه داد:

«چند روز بعد در اوردوگاه خود نشسته بوديم كه از دور گـرد و خـاك زيادي را مشـاهده كرديم عده‏اي از سوار نظام ارتش بودند كه چهار نعل به‏طرف كلبه ‏هاي م مي‏آمدند. سرهنگي هم فرمانده اين واحد بود وقتي كه به اردوگاه ما رسيدند سرهنگ با صداي رسا و بلند فرماني صادر كرد و با اين فرمان سربازها از اسب پياده شدند. سپس سرهنگ فرمان قتل عام ما را صادر كرد و در اجراي اين فرمان سربازان ما را هدف قرار داده شروع به تيراندازي كردند. تعدادي از كودكان ما هنوز در گهواره در خواب بودند و تعدادي در گوشه وكنار بازي مي‏كردند. سربازان به هر بچه‏اي كه مي‏رسيدند او را مي‏گرفتند و لوله هفت‏تير خود را در شقيقه او مي‏گذاشتند، ماشه را مي‏كشيدند و مغز او را متلاشي مي‏كردند. زنها جيغ مي‏كشيدند و از چادرها به بيرون مي‏دويدند. زن من در گوشه‏اي خزيده بود واز ترس مثل بيد مي‏لرزيد. من جلوي او ايستاده بودم و كاردي هم در دست داشتم كه يك مرتبه صداي تيراندازي بلند شد و من نقش زمين شدم و از حال رفتم.»

«وقتي به هوش آمدم، زنم را در كنارم ديدم كه خون از بدنش جاري است. جسد او و جسد چند زن وبچه ديگر، روي زمين افتاده بودند. همه اينها در اثر اصابت گلوله‏هاي سربازان كشته شده بودند. ولي خود من در اثر اصابت گلوله‏اي كه در گردنم فرورفته بود، زخمي شده بودم و آنها به خيال اين كه من مرده‏ام، مرا رها كرده بودند تا اگر احيانأ كشته نشده‏ام با يك مرگ تدريجي و زجرآوري بميرم. من پس از هوش آمدن بلافاصله چشمانم را بستم و در همان وضع بي‏حركت باقي ماندم، چون صداي سرهنگ را شنيدم و متوجه شدم كه او و سربازانش هنوز محل را ترك نكرده‏اند. من از گوشه چشم و از زير پلك‏هاي نيمه باز آنها را ديد مي‏زدم. شما ممكن است حرف مرا باور نكنيد. شما قطعأ آنچه را كه من ديدم باور نمي‏كنيد ولي قسم به ناني كه در سفره اين خانه هست آنچه مي‏گويم حقيقت دارد»

 (كهنه سرباز، خاطرات سياسي و نظامي سرهنگ ستاد غلامرضا منصور رحماني، جلد1، ص 65

با سپاس بیکران جنبش رهایی بخش لرستان از محققان عزیز لر که بخاطر رعایت امنیت از ذکر نام آنان معذوریم ، ما را در هرچه آگاهتر کردن فرزندان لر به ظلم های قرون وسطایی حکومتهای ستمگرسرنگون شده قبل و حکومت مافیایی سیاسی نظامی کنونی به اصطلاح جمهوری اسلامی در سرزمین ستمدیده مادریمان یاری می کنند

برای دسترسی به سایت www.lorabad.com  در داخل کشور به خاطر وحشت نظام ملاها از رشد و گسترش جنبش رهایی بخش لرستان باید از فیلترشکن استفاده کنید

تاريخ بروز رساني ( 25 ارديبهشت 1388,ساعت 15:10:06 )

 

  1. ضمن تبریک سال نو به همه یاران جنبش مردم لر
  2. حقوق بشر و حقوق شهروندی مردم لر
  3. خاطرات سلطنت اعظمی
  4. به‌ کدامین گناه

صفحه70 از84

  • شروع
  • قبلی
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • بعدی
  • پایان