• صفحه اصلی
  • مقالات
  • بیانیەها
  • اخبار
  • تماس با ما

اخبار سایتهای دیگر

  • اخبار صدای آمریکا
  • اخبار رادیو فردا
  • اخبار بی بی سی فارسی

لینک به سایتهای دیگر

  • بی بی سی فارسی
  • صدای آمریکا
  • خدمات وب هاستینگ و دامنه
  • فیلتر شکنها
املاک ٢٤
  • شما اینجا هستید:  
  • خانه

دفاع از حقوق ملی- مدنی و فرهنگی ملیت های ایرانی

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
مقالات
20 دی 1392
بازدید: 1320

 

دفاع از حقوق ملی- مدنی و فرهنگی ملیت های ایرانی PDF چاپ ایمیل به دوستان
نوشته شده توسط Administrator   
18 شهريور 1387,ساعت 12:03:04

بسیاری از جریانات سیاسی، همانند حکومت سرکوبگر و مافیایی (نظامی ، ملایی )جمهوری اسلامی موجود، با سکوت و بی تفاوتی معنی دار! از پاسخگویی به سوال حق تعیین سرنوشت طفره می روند و برخی نیز با ساختن این سوء ظن همیشگی که.... خطر تجزیه وجود دارد... تمامی گرایشات برابری طلبانه در بین ملیت های ایرانی ِ غیر فارس را زیر هاله ای از ابهامات فرو می برند.

مدت زیادی است که بحث هایی از قبیل " ایجاد وحدت " و یا یافتن " اتحاد عمل ِمشترک " با شرکت قریب به اتفاق فعالین فرهنگی و سیاسی ، صفحات سایت های الکترونیکی بسیاری از جمع های موجود  در خارج از کشور را پر نموده است. مطلب نویسان در این زمینه هر کدام به شکلی به حلاجی آن پرداخته و بر اساس درک و میزان شناخت خود راه حلهایی را نیز پیشنهاد نموده اند. می شود گفت که پیشنهادات بسیاری از علاقمندان دلسوزانه بوده و پیامی اتحادگرایانه را با خود داشته است که به جای خود قابل تمجید می باشد.
قبل از پرداختن به ضرورت اتحاد عمل همه جانبه، به طور خلاصه به برخی مسائل گرهی که کماکان مانع شکوفائی روابط ها گردیده است می پردازم. البته برخی از این معضل ها و گره های مورد اشاره، ریشه در فرهنگ و باورهای قدیمی دارد و به طور بنیادی مرتفع نگردیده است و بدین سبب باعث هرز رفتن انرژی ها و دوری گروه ها از یکدیگر شده است. البته درد مهاجرت و دوری از مردم نیز، فاکتوری است منفی و به سهم خود و به میزان زیادی بر مناسبات جاری کنونی تاثیرات نامطلوب داشته است.

ریشه در چیست؟
بطور کلی به نظر می رسد که یکی از دلایل پراکنده گی ها، نبودن یک تفکر بنیه دار، فراگیر و مشترک در بین فعالین سیاسی باشد. بویژه برای روشنفکران و نخبگان سیاسی که عادت دارند برای هر حرکتی چاشنی ایدئولوژیکی را همراه نمایند، پذیرش وضع موجود و مشاهده خلا ایدئولوژیکی وجهانشمولی، دلیلی برای گریز از سازمان یابی می باشد.
یک نگاه به گذشته به صراحت نشان می دهد که تا چه مقدار از انرژی و وقت روشنفکران ایرانی را مناقشات و دعواهای ایدئولوژیکی به خود مشغول کرده بود. تغییر مسیر جنگ سرد و تحولات در معادلات و صف بندی های جهانی نیز، ضربه ای بوده است بر این باور دیرینه و تاریخی.
اما بر خلاف روشنفکران خاورمیانه و ایران، که برای وارد شدن بر هر موضوعی اصالت را بر ذهن محول نموده و دنبال پلمیک های ایدئولوژیک می باشند، در کشورهای غربی بیش از چند صد سال است که بر امپریسم و واقع گرایی روی آورده شده و در پاسخگویی به مسائل موجود و عینی، بر فرمول بندی های تراوش یافته از ذهن " روشنفکر" و یا " روحانی " روی آورده نمی شود. مضامین اندیشه ها و مکاتب سیاسی در غرب و بویژه نحوه نگرش غربی ها به مسائل سیاسی روز دقیقا از این جایگاه نشات می گیرد. (دکارت و شمردن دندان اسب مثال خوبی در این مورد میباشد.)

برای مشاهده تاثیرات این دو نگرش ِ کاملا متفاوت کافی است نگاه کنید بر و ضعیت اپوزوسیون سیاسی در ایران: آیا بین هواداران نیروهایی که جملگی هم مسلمان هستند و هم مخالف رژیم؟ کوچکترین تفاهم سیاسی بوجود آمده است؟ یا بین سلطنت طلبان و جمهوری خواه ها و یا لیبرال– دموکرات های متنوع ایرانی، آیا هرگز پلاتفرم مشترک و قابل میثاقی ارائه گردیده است؟... بین چپ های سابق چطور؟
آیا در بین جریانات گوناگون چپ که اکثرا خود را کمونیست و یا سوسیال دمکرات و غیره می نامند، اتحاد عملی صورت پذیرفته است؟ ظاهرا همه خواستار تغییر حکومت در ایران می باشند و آزادی و عدالت اجتماعی را با تعبیراتی ویژه تر در برنامه سیاسی خود گنجانیده اند ولی بیش از اینکه متحد یکدیگر باشند، مناسبات انفصال گرایانه را پیشه گرفته اند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که در اوایل روی کار آمدن این حکومت، جریانات متعلق به اپوزوسیون، شناخت کافی از ماهیت و اهداف فقهای حاکم نداشته اند! و بنایر این چنین کردند و چنان! آیا امروز هم دلیل متفرق بودن جریانات اپوزوسیون، ریشه در قلت تجربه ها دارد؟.... مسلما نه!. امروزه جملگی جریانات موجود وضعیت را درک می نمایند و در دادن شعارهای تند و تیز، گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند ولی آنچه که یافته نمی شود، حرکتی مشترک و جمعی و کارساز علیه همین حکومت می باشد. پس علت در کجاست؟ آیا در فقدان دانش لازم برای تحلیل از ماهیت حکومت اسلامی موجود است و یا واقعا کاسه ای دیگر زیر نیم کاسه قرار دارد؟
شاید چنین تصور گردد که بخش بزرگی از اپوزوسیون ایرانی هریک به شکلی، چه از لحظ سیاسی و چه ایدئولوژیکی، ضرباتی را متحمل گردیده اند و از فعالیت و ترمیم تشکیلاتی خود باز مانده اند. برخی نیر چنین نتیجه می گیرند که سازمان های چپ ایرانی که در مناقشات ایدئولوژیکی جایگاه شاخص تری را در خاورمیانه داشته اند، به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی، هر کدام به جایی پرت گردیده و از فعالیت درمانده اند! چنین استدلالی هرچند که انگشت بر موضوع بسیار متداول یعنی بر " شکست ایدئولوژیکی " می گذارد و اما در ریشه یابی انفعال، دور باطل را می پیماید و با عمده کردن یک پارامتر، بن بست کنونی را توجیه می نماید.
امروز، همه شاهد هستیم که چپ ها و احزاب کمونیست کشورهای دیگر و از جمله کشورهای سوسیالیستی سابق که وضعیتی مشابه داشته اند، هر کدام با اندک ابتکاراتی به فعالیت سیاسی خود ادامه داده و بعضی نیز چون حزب کمونیست کشور لهستان، با تغییراتی در برنامه سیاسی خود و پذیرش قوانین و مناسبات انتخابات آزاد، تا حد کسب قدرت مجدد پیش می روند. بنا بر این آنچه که بر فعالیت جریانات چپ سایه افکنده است، نمی تواند، بحران ایدئولوژیکی و یا مسائلی از این قبیل باشد.
   گفتیم که در جوامع پیشرفته غربی، تعلقات اتنیکی و یا مسلکی و یا ایدئولوژیکی و... مانع نزدیکی جریانات به یکدیگر نمی باشد. امروزه حتی احزابی که سابق بر این بر جناحین آشتی ناپذیر چپ و راست تقسیم می گردیده اند، با تشکیل دادن حکومت های ائتلافی به همکاری می پردازند. در این مورد کشور آلمان را می توان مثال آورد که حکومت ۴ ساله آن بین دو حزب قدرتمند این کشور، یعنی سوسیالیست های چپ و دموکرات مسیحی ها تقسیم گردیده است. حتی در کشورهایی مانند مراکش و تونس و یمن و ... نیز ائتلاف های فرا ایدئولوژیکی متحقق گردیده است.
اگر گردش جهان و وزش طوفان سیاسی، چپ ها را در ایران زیر سوال برده باشد! برای جریانات ایدئولوژیکی رقیب چون طرفداران سلطنت، قضیه حالت دیگری را داشته است. جریانات متعلق به این گرایش، با مشاهده بحران چپ، سالها بود که گرد و خاکی بالا آورده بودند و حتی بعضی ها شعار "حکومت فدراتیو" در سایه شاه جوان را هم داده اند! حال چه شده و این شعارها یکباره کجا رفته اند؟ آیا تضعیف چپ در ایران، همانطور که ادعا می گردید! بر استحکام دموکراسی ِ مورد ادعای آنان افزوده است؟. چپی ها، ائم از کمونیست ها و مدعیان سوسیال دموکراسی در ایران ِ فردا چطور؟ آیا... آنان کماکان خواهان حکومتی خلقی – دموکراتیک در کشور ایران هستند؟
تا آنجایی که مشاهده می گردد، امروز نه تنها چپ ها از "حکومت خلق ها" دست برداشته اند، بلکه سلطنت طلبان و جمهوری خواهان نیز در مقابل ِ حقوق قانونی ملیت های غیر فارس در ایران چون ترک های آذری و کردها و ترکمن ها و بلوچ ها و عرب ها ولرها و قشقایی ها و غیره سکوت نموده اند.هر چند آنان نیک می دانند که، دموکراسی در کشوری مانند ایران بدون رعایت حقوق برابر ملیت ها، ناممکن می باشد. بسیاری از این جریانات سیاسی، همانند حکومت سرکوبگر موجود، با سکوت و بی تفاوتی معنی دار! از پاسخگویی بدان طفره می روند و برخی نیز با ساختن این سوء ظن همیشگی که.... خطر تجزیه وجود دارد... تمامی گرایشات برابری طلبانه در بین ملیت های ایرانی ِ غیر فارس را زیر هاله ای از ابهامات فرو می برند.
آری: مسائل موجود در ایران چندان نیازی بر تحلیل های پیچیده تئوریک ندارد. حکومتی آمده است که تبعیت جمله انسان ها را از فقیهان شیعه مذهب طلب می نماید. در این نوع حکومت، همچنانکه از زبان نزدیکترین همکاران سابقش آقای اکبر گنجی... آمده است.... اعتراض و ابتکار و آزادی هر سه، سالهایی است که مرده اند. ملت و خلق و حریت و فرهنگ نمی تواند سازشی با اینگونه حکومت ها داشته باشد. در چنین نظامی، انسان در حد یک بنده و یک برده تنزل داده می شود و هر نوع اعتراضی تمرد و کفران نعمت شناخته می شود. جریاناتی که با بهانه قرار دادن تجزیه ایران از مبارزه جدی با این نظام می گریزند در واقع آب به آسیاب این حکومت می ریزند.
اعتقاد راستین به دموکراسی، با هر نگرش و جهانبینی، در واقع پذیرش حقوق همه انسان ها از هر رنگ و مسلک و ملیت و زبان می باشد. جریانات اپوزوسیون ایرانی آن بهتر که به جای دوچار شدن بر توهم " تجزیه ایران " که بدون شک از جانب حکومت های استبدادی بافته می شود، یکبار هم شده انرژی و توان خود را مصروف یافتن فرمول و آلترناتیوی دموکراتیک – انسانی در ایران بنمایند. متهم کردن فرزندان مناطق ملی در ایران به "ناسیونالیسم" که ... فقط حقوق برابر و عادلانه خود در ایران را مطرح می نمایند، نمی تواند عادلانه باشد.

شهریور 1387 برابر با اوت 2008

 ت آتابای

تاريخ بروز رساني ( 03 آبان 1387,ساعت 08:18:52 )

 

تازيانه توسعه رضاخاني بر پشت عشاير « لر »

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2865
نوشته شده توسط atabak   
19 مهر 1387,ساعت 12:01:51
اميد گوهري ،،، شواهد هر چند اندك تاريخي نشان ميدهد كه دولت مردان حاكم در ايران از زمان صفويه تا كنون بيش از آنكه مردم و خواسته هاي آنان را در نظر داشته باشند به فكر خودوقوم وقبيله خويش خود بوده اند و بيش از آنكه در راستاي توسعه سياسي قدم بر داشته باشند در راستاي تمركز قدرت، تبعيض و بي عدالتي حركت كرده اند . حاكمان صفويه با تعيين مذهب تشيع به عنوان مذهب رسمي كشور ، عده زيادي از ايرانيان از قوميت هاي مختلف را به جرم سني بودند كشتند.





شواهد هر چند اندك تاريخي نشان ميدهد كه دولت مردان حاكم در ايران از زمان صفويه تا كنون بيش از آنكه مردم و خواسته هاي آنان را در نظر داشته باشند به فكر خودوقوم و قبيله خويش خود بوده اند و بيش از آنكه در راستاي توسعه سياسي قدم بر داشته باشند در راستاي تمركز قدرت، تبعيض و بي عدالتي حركت كرده اند . حاكمان صفويه با تعيين مذهب تشيع به عنوان مذهب رسمي كشور ، عده زيادي از ايرانيان از قوميت هاي مختلف را به جرم سني بودند كشتند.
حاكمان قاجار گرچه مقدمتا به شاخص هاي توسعه لبيك گفتند ولي بعد ها خودشان زمينه مرگ توسعه را با مرگ امير كبير و عباس ميرزا فراهم كردند.
حكومت پهلوي با برداشتي غلط ونفي قوميت ها وجوامع عشايري سعي در ايجادتحول اجتماعي ورنسانسي اقتصادي و سياسي در ايران داشتند درحالي كه امتناع از به رسميت شناختن هويت وفرهنگ يك قوم خود يكي از اشكال سركوب و ظلم وستم تلقي مي شود . ‎
در يك تقسيم بندي كلان، سكنة ايران هميشه به سه جامعه شهري، روستايي و عشايري تقسيم مي‌شوند. جوامع سه‌گانه مذكور، هركدام داراي شيوة زندگي و آداب و رسوم و ويژگي‌هاي مخصوص به خود مي‌باشند. جامعه عشايري، داراي سابقه طولاني در تاريخ و فرهنگ اي
http://balabarz.blogfa.com/post-32.aspران است، تا جايي كه مي‌تو xان مدعي شد كه اكثر حكومتهاي ايران يا خود ريشه و منشاء عشايري داشته‌اند و يا به كمك عشاير بر سر كار آمده و حكومت خود را تداوم بخشيده‌اند و يا مدعي و رقيب آن بوده‌اند.
تنها حكومتي كه طي هزاره‌هاي اخير، نه تنها منشاء عشايري نداشت، بلكه به شدت در جهت ضديت با آن حركت مي كرد، حكومت ‎ پهلوي بود. پژوهشگران علتهاي متعددي براي اين امر برشمرده‌اند.. از جمله اينكه انگليسي‌ها، با گماردن فردي غير عشايري به عنوان شاه ايران، پيش‌بيني روزي را كرده بودند كه وقتي او را از اسب قدرت به زير كشيدند، وابستگي قومي و عشيره‌اي در كشور موجب درد سر نشود.
حكومت پهلوي، تمام ايلات ايران را هم به دلايل سياسي و هم به خاطر آن تصوري كه قدرت مسلط از فرهنگ غربي و مفهوم «پيشرفت» داشت، مجبور به اسكان در ييلاق يا قشلاق كرد و ارتش را براي اجراي اين طرح و ممانعت از كوچ عشاير، در ايل راهها مستقر نمود.
هر چند، طرح اسكان اجباري عشاير در شهريور 1320 شكست خورد و در اين تاريخ همه ايلات ايران، كوچ بزرگ و جمعي خود را از سرگرفتند و اكثر مرتعها و مراكز تجمع انساني كه طي سالها اسكان اجباري در سرزمينهاي ايلي ساخته بودند، متروك و به فراموشي سپرده شدند.
با روي كار‌آمدن رضاخان، عشاير به عنوان رقيب پرقدرت و در عين حال مزاحم قدرتهاي خارجي به ويژه انگليسي‌ها كه براي غارت نفت ايران به امنيت نياز داشتند، هدف بي‌رحمانه‌ترين و ناجوانمردانه‎ترين كشتارها و توطئه‌ها قرار گرفتند. رضاخان دو سياست «تخته قاپو» و «خلع سلاح» را عليه عشاير كشور انتخاب و همزمان اجرا كرد. وي قسي‌القلب‌ترين افسران ارتش خود را براي اجراي اين دو سياست انتخاب نمود.
داستان رفتارهاي غيرانساني و كشتارهاي وحشيانه ارتش رضاخاني در برخورد با عشاير، بويژه عشاير غيور لر بسيار تلخ و دردآور است . عمليات مربوط به خلع سلاح لرها در سال 1302 شمسي شروع شد و به‎رغم موفقيتهاي متعدد ارتش، در سال 1303 شمسي مذاكرات مربوط به رؤساي قبايل كه به نظر مي‌رسيد حاضر به تن در دادن به شرايط جديد باشند، به خوبي جريان داشت. تعداد مشخصي اسلحه تحويل شد و استقرار قدرت ارتش به نحو مساعدي پيش مي‌رفت .
مع‌ذلك امير احمدي كه فرماندهي لشكر غرب و از جمله جبهه لرستان را برعهده داشت، دستور قتل تعدادي از سران لر را كه خودشان را به عنوان گروگان تسليم وي كرده بودند، صادر كرد. امير احمدي قول داده بود كه آنان را عفو كند و لذا پشت يك قرآن را مهر كرده بود. اين قتلهاي خيانت‌آميز فوراً آتش جنگ ديگري را برافروخت. لرها حمله شديدي را عليه يك پادگان در خرم‌آباد تدارك ديدند كه منجر به شكست و تلفات شديد و محاصره پادگان خرم‌آباد شد. اقدام ناجوانمردانه اميراحمدي خسارات مالي و جاني بسيار زيادي وارد كرد. شورش جديد در لرستان بدون شك، به علت خشم و انزجاري بود كه در اثر اعدام روساي قبايل به مردم آنجا دست داد.
در واقع لرها خودشان طي نامه‌اي به مجلس اعلام كردند كه آنان ايرانياني وفادار هستند، ولي براثر اقدامات فرماندهي لشكر غرب مجبور به جنگ شده‌اند. اين عقيده به نحو گسترده‌اي حتي در درون خود ارتش نيز رواج داشت كه امير احمدي شخصاً و مستقيماً مسئول اين شورش است . ‎ در يك تحليل ساده گفته اند: انگيزه امير احمدي در ارتكاب اين قتلها صرفاً حرص و آزمندي شخص وي بوده است. [ زيرا] سران لرها، افرادي متمول بودند و وي اميدوار بود كه به بخشي از ثروت آنان دست يابد، كاري كه با رؤساي قبايل ديگر نيز كرده بود. وي در واقع افسري قسي‌القلب، بيرحم و بي‌صفت بود و به همين دليل به قصاب لرستان مشهور شد.
اما اگر اين حركات بر روي انگيزه‌هاي شخصي استوار بود چرا ديگر افسران نيز دست به چنين كارهايي زده‌اند؟ براي مثال سرگرد رضاقلي خان فرمانده نظامي دزفول، ابراز عقيده كرد كه سران لر و عرب بايد به هر طريق ممكن كه اقتضا كند، حتي با زدن خنجر از پشت هم كه باشد، دستگير و اعدام شوند و امور خوزستان و لرستان بايد بر پايه سركوب تمام رهبران قبايل و نابودي همه مقامات محلي نظم و نسق يابد. هر چند لرها در سال 1304 شروع به تسليم سلاحهاي خود كردند و تعداد زيادتري از افراد هم با در دست داشتن امان‌نامه براي بحث درخصوص آيندة خود به مقر نيروهاي ارتشي مي‌آمدند اما بار ديگر در مهر ماه 1304 فرمانده نظامي مرتكب عملي رياكارانه نظير نيرنگ اميراحمدي شد و عده‌اي از سران قبايل لر را كه تعدادشان كمتر از 20 نفر نبود و در واقع تقريباً همة آنها از سران قبايل مهم به شمار مي‌آمدند و امان‌نامه داشتند، در خرم‌آباد دستگير و اعدام كرد. فرمانده مزبور علت اين اقدام خود را ‌چنين توجيه مي‌كرد كه افراد قبايل بدون داشتن رهبري، قادر به جمع شدن به دور يكديگر و ايجاد يك نهضت مخالف عليه دولت نيستند.
اين توجيه به روشني نشان مي‌دهد كه اتخاذ روشهاي مزبور را نبايد صرفاً ناشي از بي‌رحمي فرماندهاني دانست كه خودسرانه عمل مي‌كردند بلكه ثمره‌ي ديدگاههايي بود كه در ميان نظاميان ارشد بسيار رايج بود و موافقت رسمي بالاترين سطوح ارتش و حكومت را هم داشت. طبيعتاً قتل رؤساي قبايل، خصومتهاي ديرينه لرها را تجديد كرد و در ظرف يك ماه، منطقه جنوب لرستان دوباره صحنه ناآرامي شد.
آن لمبتون، سياست رضاشاه را در قبال ايلات و عشاير كوچ‌نشين و اسكان آنها چنين بيان مي‌كند: از كوچ و مهاجرت سالانه ايلات در فصل زمستان به چراگاههاي تابستاني جلوگيري به عمل آمد. براي اسكان ايلات هميشه مكانها و مناطق مناسب انتخاب نمي‌شد، بهداشت و آموزش آنها تأمين نمي‌شد و تسهيلات كافي از طريق آموزش كشاورزي و تهيه ابزار و آلات كشاورزي در اختيار ايلات قرار نمي‌گرفت.
وي معتقد است: سياست ايل‌زدايي رضاشاه كه اصلاً خوب درك نشد و به نحو نامطلوبي به اجرا درآمد، منجر به وارد آمدن زيانهاي سنگين به احشام و چوپانان و در نتيجه تقليل تعداد آنها و فقر ايلات شد. هر چند در اين مدت، قتل و غارتها، ضربات سهمگيني بر پيكر عشاير فرود‌ آورد و فشار طاقت‌فرسايي را بر آنان وارد ساخت، اما چون كوچ و اسلحه در زندگي عشاير منطق اجتماعي و اقتصادي نيرومندي داشت، اين طرح با مقاومت روبرو شد و علي رغم تحمل ‎ سختيهاي فراوان، عشاير همچنان به زندگي خود ادامه دادند. تا جايي كه در اولين فرصت اتاقها و خانه‌هايي را كه دولت براي آنها ساخته بود، ويران كردند و به زير سياه چادرها رفته و سلاحها را از دل خاك در آورده و روغن كاري كردند و با خصم به نبرد جانانه‌اي پرداختند.
نوشته شده توسط  امید گوهری  و از سایت
تاريخ بروز رساني ( 19 مهر 1387,ساعت 20:03:49 )

 

بختياري ها و مشروطه...

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2829
نوشته شده توسط Administrator   
19 مهر 1387,ساعت 19:26:56
قلعه ي سرداراسعد در چهارمحال و بختياري (جونقان)كه بنابراطلاع،آشيانه ي كلاغ ها شده است.وياد رنگ ها وتفنگهاي خاك خورده ي بختياري، درجبين آجرهاي بي رنگ آن بنا ،همه ي ما را به تمنا،فرياد مي زند. درحالي كه يك قرن ازجنبش مشروطه مي گذرد ، كم و بيش ـ ونه شايسته و بايسته ـ  به ابعاد همه جانبه ی اين بخش از تاريخ كشور پرداخته مي شود . والبته درطول سال هاي اخير، بسياري از مورخان،اساتيد وگروه هاي سياسي از زواياي گوناگون  به واقعه ي  مشروطه نگريسته، غوررسي كردند وقلم زدند. مشروطه ، با تمام جوانب خرد و كلانش  به نقد كشيده شده ، كه اين ، گوياي اهميت آن جريان ، در تاريخ نزديك كشور است. نگارنده قصد ندارد ـ وچنين بضاعتي هم ندارد ـ دراين يادداشت كوتاه جوانب تاريخي حضور بختياري ها را در جريان مشروطه واگويد.اما قرن گشت مشروطه ، بهانه اي شد تا ازآن نهضت و نقش آفرينان آن ، از جمله  بختياري ها و سردارانش يادي دوباره شود.وقتي قوم بختياري با حضورتأثير گذاروپررنگش در جنبش مشروطه، وفتح تهران، يكي ديگر از مبارزات سياسي و مردمي ونيز همايش انقلابي خود را رقم زد، در پيشاپيش خود سرداران قبيله اش، از جمله، حاج عليقلي خان سردار اسعد، (مشهور به سردار اسعد دوم بختياري)  را مي ديد.سرداراسعد كه حيات سياسي خود را با حبس يك ساله در زندان ظل السلطان فرزند ناصرالدين شاه آغاز كرده بود ، پس از مسافرت هاي متعدد به سرزمين هاي  غرب  وشرق ، بنا به مقتضيات روز و به هواي فرونشاندن آتش تيز استبداد محمد علي شاه ، درسال 1327 هـجري قـمري( 6 مه 1909 ميلادي) به وطن باز گشت وپس  ازپيوستن به سپاه   بختياري كه اصفهان رافتح كرده بودند، به دوكارعمده همت گماشت. اول: ايجاد اتحاد ايلي و برطرف نمودن معضلات قوم بختياري و ايجاد فضاي همدلي بين سرداران وسربازان بختياري.يادآوري  اين نكته ضروري است كه سرداراسعد،همواره براي اتحاد و پيشرفت  ايل بختياري تلاش مي كرده وحتي آن سردار ، مدرسه اي را براي فرزندان ايل بنا كرده بود و با اعزام معلماني از تهران به آموزش هم تبارانش همت گماشت. به طوری که امروزه ، اورا بنیان گذارو پیش قراول تاسیس و رونق مدارس در استان چهارمحال و بختیاری می شناسند.دوم: به عنوان فرمانده مجاهدين بختياري در راه فتح تهران وبه ثمرنشاندن جنبش مشروطه وپايان دادن به سلطه ي سنگين وسال خورده ي استبداد وخاموش كردن قائله هاي پراكنده پس از فتح تهران ،نقش غير قابل انكارخود و بختياري را در جريان مشروطه ثبت كرد. حاج عليقلي خان سردار اسعد، در جريان مشروطه دانست ، البته تا بدين جا،راهي بسيارطولاني را پشت سر نهاد.تلاش در ايجاد همدلي و هماهنگي با  سران ايل قشقايي ، باوجود اختلافات ميان آن دو قوم وازهمه مهم تر ايجاد همدلي بين ايل بختياري و حل مشكلات درون ايلي به منظور ايجاد جبهه اي متحد ويك دل ،از عمده اقدام سردار اسعد در اين برهه ي حساس بود. سواي تلاش ها ومبارزات مجاهدين استبداد ستيز،ازسراسرايران زمين،از گروه ها وجريان هاي سياسي و نيز شاعران و نويسندگان وغيره ، سربازان و سرداران  بختياري ، سوار بر اسب آزادي، رفته بودند تا سواران سال خورده ي توسن نا آرام استبداد را ، از زين به زمين بكشند و براي كاشتن درخت مشروطه جان فشاني ها كردند.همه مي دانندكه كتاب ها وكتيبه هاي تاريخي ،كم خبر ندادند از حوادثي كه براي تكيه دادن بر تختِ نامحكم حكومت، وسريرِ سستْ پايه ي سلطه ، چه جنايت ها كه در اندروني خاندان سلطه طلب،  اتفاق افتاده وچه بسا پدري به دست فرزند و برادري به دست برادر ،كشته شده و حال آنكه سردار اسعد ، در پايان مبارزات خود و با نگاهی فرهنگی به مهم ترین اتفاقات و مناصب سیاسی،  براي آن كه بين برادران و هم تبارانش خوني ريخته نشود از پذيرش هرسمتي  جز در مدتي كوتاه چشم مي پوشد و بدين اتفاق ،  حتي منصب شاهي را بر دار برادري ، حلق آويز مي كند.به هر حال  موضوع حضور بختيار ي ها نيز همچون ساير مباحث تاريخي مشروطه  به درستي واكاوي نشده ومتأسفانه هراز چندگاه ، كساني كه در اين حوزه مطالعه مي كنند و قلم مي زنند  سردرچهار توي افراط و تفريط كرده و غبار تيرگي بر چهره ي حقيقت اين اتفاق نه چندان دور تاريخي پاشاندند.بر اين اساس، جا دارد دانشگاهيان و كارشناسان دلسوز ودانشمند تاريخ در اين حوزه قلم زنند و با تحقيق و تحليل همه جانبه ي مشروطه، مجموعه اي از سرگذشت و حضور و نقش بختياري را براي تمام علاقه مندان به تاريخ ودانشجويان و محققين تاريخ و ايل بختياري ،ارمغان دهند. در پايان بر فرزندان لر است که در استان هاي  بختياري نشين كشور بويژه چهارمحال و بختياري، خوزستان ، لرستان واصفهان ، در آستانه ی يكصدمين سال مشروطه ی دوم و در قرنْ گشتِ آن حماسه ی ماندگار  و براي پاسداشت مشروطه خواهانِ زنده ياد بختياري  چند پيشنهاد را طرح مي كند:اول : برپايي همايش هايي ملي و محلي با محوريت مراكز دانشگاهي  براي واكاوي جريان مشروطه وبه منظور سامان دهي مطالعات پراكنده مشروطيت وتبيين جايگاه بختياري هادرنهضت مشروطه.كه ازقضاموضوع حضورونقش بختياري ها بيشتر دست خوش حب و بغض ها شده و هم از اين رو، تحقيق در اين باره را دچار خدشه و بلاتكليفي كرده است. دوم: نام گذاري يكي ازاماكن عمومي (ميدان ، خيابان) شهرها به منظور يادمانيِ مشروطه و سرداران و سربازان دلير بختياري در اين جنبش، درشهرها يا مراكز استان هاي ياد شده. سوم:مرمت قلعه ي سرداراسعد در چهارمحال و بختياري (جونقان)كه بنابراطلاع،آشيانه ي كلاغ ها شده است.وياد رنگ ها وتفنگهاي خاك خورده ي بختياري، درجبين آجرهاي بي رنگ آن بنا ،همه ي ما را به تمنا،فرياد مي زند.ارسال مطلب توسط یکی از یاران جنبش رهایی بخش لرستان

 

 

فراخوان کمک از اندیشه های آزادیخواهانه و عدالت طلب

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2544
نوشته شده توسط Administrator   
17 مرداد 1387,ساعت 20:12:22
تمام انتقادات را در راستای رسیدن به آزادی و حفظ آن در یک محیط کاملا برابر و دموکراتیک میپذیریم .زیرا اعتقاد داریم هر کس با هر موقعیت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی فقط حق یک رأی دارد و بس . در اين‌جا به برخی پرسشهای آمده‌ در طول این مدت میپردازیم پرسشهای مانند :چه چيز خوب و چه چيز زيباست؟ صحیح كدام است و اشتباه كدام است؟ چه چيز زشت و چه چيز بد است؟ بسيار پرسيده  شده‌ و مي‌شود . زيرا كه با طرح این سوالات است که ما را در رسیدن به اهداف این جنبش كماکان رشد و شکوفائی مورد انتظار را در ميان اين اصطلاحات اساسي پيشرفتی چشمگیر میبخشد. پرسش‌هايي از قبيل از كجا آمده‌ايم(ستم تاریخی بر ملت لـر )؟ زندگي سنتي چيست و چگونه از آن جدا شده‌ ایم ؟ همه با زندگي نوين چه ارتباطي داريم و جگونه با آن تنظیم رابطه ومرتبط شده ایم ؟ چگونه و برای چه اراده کرده ایم و خواسته ایم پيشرفت نمائیم ؟

در این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  سعي و کوشش داريم که بعد از انتشار این مقدمه و اعلام فراخوان کمک از اندیشه های آزادیخواهانه و عدالت طلب تمام فرزندان مردم ستم کشیده لـر در داخل و خارج سرزمینهای لـر نشین برای تهیه و تنظیم یک اساسنامه که بعد ازنظر مشورتی همه پیشنهاداتی که امید است برای ما به آدرساین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریدارسال گردد،در آینده نزدیک منتشر کنیم . با توجه به موارد مشخص در این مقدمه پيش‌نويس اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 و با کمک فکری همه یاران این جنبش در آینده میخواهیم اساسنامه این جنبش سراسری را با کمک اراده شما عزیزان لـر در تمام سرزمینهای ستمدیده لر نشین بختیاری و لرستان یعنی از مسجد سلیمان تا بروجرد و از شهر‌کرد تا خرم آباد و از ایلام تا یاسوج بطور گسترده‌ پخش کنیم، همراهان عزیز جنبش کوششهای متفاوتي را با ایده های گوناگون و تحقيقات کیفی در این راه‌ در حال انجام دا‎رند . به دلیل غیر قابل انکار بودن ایده های گوناگون و تحقيقات کیفی لازم و ضرورتی غیر قابل انکار است كه بدانیم ،با كدام زندگي مخالفیم و در راستای این تلاش و مبارزه خود در این جنبش ،در آرزوي چه نوع زندگي هستيم ؟؟  قطعا این اساسنامه مورد سوالهای فراوانی در آینده‌  قرار مي‌گيرد که‌ در همین ابتدای راه‌ اعلام میکنیم تمام انتقادات را در راستای رسیدن به آزادی و حفظ آن در یک محیط کاملا برابر و دموکراتیک میپذیریم .زیرا اعتقاد داریم هر کس با هر موقعیت سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی فقط حق یک رأی دارد و بس . در اين‌جا به برخی پرسشهای آمده‌ در طول این مدت میپردازیم پرسشهای مانند :چه چيز خوب و چه چيز زيباست؟ صحیح كدام است و اشتباه كدام است؟ چه چيز زشت و چه چيز بد است؟ بسيار پرسيده  شده‌ و مي‌شود . زيرا كه با طرح این سوالات است که ما را در رسیدن به اهداف این جنبش كماکان رشد و شکوفائی مورد انتظار را در ميان اين اصطلاحات اساسي پيشرفتی چشمگیر میبخشد. پرسش‌هايي از قبيل از كجا آمده‌ايم(ستم تاریخی بر ملت لـر )؟ زندگي سنتي چيست و چگونه از آن جدا شده‌ ایم ؟ همه با زندگي نوين چه ارتباطي داريم و جگونه با آن تنظیم رابطه ومرتبط شده ایم ؟ چگونه و برای چه اراده کرده ایم و خواسته ایم پيشرفت نمائیم ؟ این سوالاتی است که مکررا پرسيده مي‌شود و در اذهان بسیاری مسلما وجود ش تضادی برای عدم پیوستن به این جنبش بوده‌ و هست . از طرف ديگر عدم پيشرفت سريع جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 به صورت يك مبارزه‌ آزادیخواهی درنيامدن بيانگر چيست؟ تصاوير گوناگون حق تعیین سرنوشت و براندازی دیکتاتوری حاکم بر جان و مال و .... كدامند ؟آیا در کلیت این جنبش راه را برچه چيزي مي‌گشايد؟ اين‌ها مورد بازخواست قرار مي‌گيرند و سعي مي‌شود به شيوه‌اي صحيح مشاركتي در پيشرفت جوابها در چگونگی رسیدن به حق تعیین سرنوشت ، در اين جهت صورت گيرد.ضمن درس گرفتن از تجربیات مبارزات سایر ملل تحت ستم در ایران و سایر نقاط دنیا ، روش کپی برداری را فراموش کنیم ، زیرا که هر ملت دارای خصوصیات خاص خود میباشد و لذا بحث بر سر داده‌ها و ماتريال‌هايي موجود در مناطق لر نشین است كه در این جنبش مي‌تواند بعنوان حقيقي  عینی و مشخص به آن متكي بود . یک حقیقت واقعی این است که موارد بسياري تجربه شده و به‌ دست آمده كه مشابه آن در بسياري از كشورها با توجه به بافتهای آن اجتماع به دست نمي‌آيد. قهرماني ها و شاید تجربه گذشته در خيانتها و ميانه‌روي‌هايي  به عنوان تجربه در گذشته و درسهائی برای اکنون كه مبارزه رهايي ملي به رهبري واقعی مردم لـر و پیشتازی جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 آن را به‌وجود آورده خود موارد عظيمي هستند که آسان میسر نمیگردد . در آینده این حق طلبی حتي در مورد هر دوره این مبارزه و يا هر شخصيتي که در این را جانانه اقدام کند مي‌توان كتابي نوشت. ما سعي داريم در این اساسنامه و انتخاب این راه كه كلي‌ترين بيان اين موارد را در ارتباط با جنبش و دوره‌ي رهايي ملت لـر و سختیهایش را در مسیر مبارزه و قبل و بعد از پیروزی ارائه دهيم. این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 سعي دارد كه از يك طرف حقيقت اليگارشيك ایران را  و از طرف ديگر واقعيت فئودالي و عشيره‌اي دوران قرون وسطايي منطقه‌ را و از طرفي وضعيت فقير و روستايي زحمتكشان، كارگران و همچنين شخصيت‌ها و مناسباتي را كه با گسستن  قيد و بندهاي فئودالي و عشيره‌اي شكل گرفته‌اند را بيان نمايد. این اساسنامه هم محصول توسعه‌ي عقیده آزادیخواه‌ی و کوشش در راه‌ آزادیبخشی است و همچنین تاحد ممكن مي‌تواند به توسعه‌ي عقیده آزادیبخشی شكل ببخشد. به عنوان مثال:اگرچه با رقص ، شعر، موسيقي و نقاشي آزادی بدست نمی آید ، ولي ما با كمك در توسعه‌ي ذاتي  شعر، موسيقي ، نقاشي و رقص شادی بخش لـری ، با کمک از این هنرها و رزم فکری و پراکتیک ، آزادی ما فرزندان ڵـر حتمي خواهد بود. هدف از ارائه این پيش‌نويس بعنوان مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 ، ارائه‌ي كمابيش محتواي موارد و جنبه های مختلف در بالا بوده است. پيش‌نويس مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  كه مي‌خواهيم توسعه‌اش بدهيم كم و بيش در اطراف سوالات بسیار زیادی  شكل مي‌گيرد و چه بسیار سوالات پیش بینی نشده ای را نیز که در مسیر راه پر از فرازو نشیبمان پیش رو خواهیم داشت. از يك نظر حقيقت موجود و شرائط مشخص مردم لـر همین و هم همين است. بعضی همراهان عزیز و آگاه سعي میکنند ارتباط اين حقيقت موجود را با تعصب و محافظه‌كاري عظيم، يعني نظام اليگارشي و پس‌مانده‌هاي فئوداليزم و در كنار آن چگونگي جلاي جامعه بوسيله مدرنيسم تقلبي نشان داده شود. اما و اما و اما ، همراه با تعريف ماهيت شخصيت انسان و حقوق انسانی آن ، يا شخصيت‌هاي موجود صاحب اتيكت‌هاي قلابي مانند تظاهر به وطن‌پرستي و تظاهر به چپ‌گرا ئی و وووو توضيح داده و میدهند ، اما با این تفاوت که چرا توضیح را نمیدهند ، که ارتباط هويت ملي با رهايي اجتماعي نوين چيست؟ و يا نمايندگي آنان در سطح ملل تحت ستم مانند لر چگونه است و چیست و کجاست؟ کلیه مبارزان در جنبشها و اینکه اين‌گونه شخصيت‌ها که در دوران تحت ستم و سرکوب بودن ،چگونه ظاهر شده و چگونه آنهابه مبارزه برای گرفتن حق تعیین سرنوشت خودش بمیدان آمده است؟
این جنبش همچنين از تجربیات نیروهای ميانه‌رو (دست به عسا)درسهای فراموش نشدنی گرفته است كه يك پايشان در قرون وسطي و پاي ديگرشان در فرماسيون اجتماعي نوين است و هميشه نمايندگي فكري هر دو دوره را متاسفانه داشته و دارند. تاریخ کنونی که مصادف با حاکمیت سیستم ارتجاعی جمهوری اسلامی است وکسانی قبل از آن که درحاکمیت ستمگرانه بر سرزمینهای لـر نشین بوده‌ اند،در هر مقطعي فرهنگ ضد انسانی و نگرش خاص خويش را تحميل مي‌كرده‌ اند و میکنند . با امید و اطمینان که در فرصتهای مناسب و توسط اندیشمندان ڵـر بعد از سرنگونی ستم ، اين‌ها را باید به نقدی تاریخی برای بستن راه‌ تکرار مجددشان كشيد. به ويژه موشكافي‌ با اهميتي در تحليلات این اقدامات جنبش مان كه در اين موضوع پيشرفتي را ايجاد نموده ـ از آن مي‌توان به عنوان تحليلات مقدمه ای هم ياد كردـ . به دیگر سخن ،يعني استفاده از اين موارد به عنوان يك ماتريال جهت گسترده‌ تر کردن این جنبش مي‌تواند كمكي مهم باشد. اين خطوط  تا کنون كمابيش در تحليلات و موضع گیریهای جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 مطرح گشته‌اند. تحليلات اساسی و پایه ای افراد در کنار زندگي آزادیخواهی و  آزمايش هر کدام از فرزندان لـر دربحبوحه‌ شرائط سخت که در آینده‌ به وجود خواهد آمد. زیرا اینها واقعیت هستند و به دیگر زبان يعني اين‌ها خيالات نبوده و نيستند بلکه حقايقي هستند كه مبارزه این جنبش آن‌ها را ايجاد نموده و خواهد نمود.
 اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 تا حدودي هم تلاش براي بيان یک احساس دوگانگي را در مورد تسلیم ستم شدن و یا مقابل ستم ایستادن را نشان مي‌دهد. درباره‌ي اشكال و مناسبات یک فرزند لـر كه بايد پشت سر گذاشته شوند و مناسبات و شكل زندگي‌ای كه بايد از آن محافظت كرد و آن را علاوه‌ بر به نقد ‌كشیدن ، تحليل کنیم  و از نو ايجاد ‌نمائيم . هر اندازه در اين كار از تجربه دیگران  به خوبي استفاده شود، به همان ميزان مشاركتي مثبت در رسیدن به هدف هم خواهد بود. البته مي‌توانيم خاطرنشان كنيم وقتي، حقايق تاريخي مبارزه‌ي این جنبش و شكل اجتماعی‌ای كه به آن باید تكيه ‌کند .، حقيقت و جوانب محتمل پيشرفت امروزه و مرحله‌ي تاريخ اخير آن را در سطحي علمی ارزيابي نماييم و زمينه‌اي اين‌چنينی را به جنبش ارائه دهيم، نيازهاي اين حق طلبی بر بنيادهاي حقيقتي آزادی و عدالت اجتماعی متكي است و بايد متكي باشد.
اگر این جنبش حق طلبی بر بنيادهاي حقيقتي آزادی و عدالت اجتماعی متكي است ، لذا در همان حال به‌وسيله‌ي انتقاد از موضع‌گيريي اشتباه كه این اشتباهات بر اساس داده‌هاي علمي به وجود آن پی برده میشود ،خود را از هر گونه تعصب عقب كشيده و خواهان آن باشد كه راه را برای خود و یارانش در آینده باز بگذارد تا با حفظ منافع مردم خود را با رفرميزه‌كردن، مدرنيزه نمايد و همچنين انتقاد از هر كسي كه نمايندگي آن موضع‌گيري را برعهده دارد، برآورده مي‌شود. همگام با اين در حد توان جهتي پيشرو به خود مي‌گيرد و در رابطه با پيشاهنگي، آرزو، اشتياق و آرمان خواهی را اساس مي‌گيرد. وقتي اين جنبش واقعيت موجود را بررسي نموده و مي‌نمايد، در واقع همراه با زيربنا و روبناي اجتماعي كه رو به فروپاشي و نابودی بوده و هست و زندگي فردي تمام ما فرزندان لـر به آن متكي است، اين واقعه را مشاهده كرده و به راديكالترين شيوه از آن انتقاد داشته و خواهد داشت . در هر حال این جنبش سعي دارد نشان دهد كه مورد جايگزين ستم سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بر مردم  چگونه بايد باشد ؟ ارتباط  جايگزين با تمام اجزاي اساسي زيربنا و روبناي زندگي جديدي كه بايد پذيرفته شود را باید برقرار نمايد. اين مي‌تواند با نوسازي يك روحیه سرشار از انگیزه و منجر به تجديد بناي يك جامعه نوین در سراسر مناطق ڵـر نشین شود. این مقدمه اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 در عين حال، كار بر روي چند اصل اساسی در اين‌جا بود، زیرا این مقدمه راه را بر تفسير اصول اساسنامه که بر نیازها و واقعيت تاريخي و اجتماعي مردم لر بنا شده‌ را باز میکند .  
آنچه که جنبش خواهان گسترش آن در اين عرصه هست و خواهد بود در واقع يك اساسنامه آزادیبخش و اهداف مشخص یک جنبش  رهائی بخش است. مي‌توان اين را مرحله‌ي بازكردنِ گره كوري كه در جامعه لـرايجاد شده، و يا مرحله‌ي به تصوير كشيدنِ روي‌آوري به سوي تشكلي نو با جنبشی سراسری و نه محلی (بختیاری ، لرستان ووو ) مانند گذشته و يا بيان نمودن نیاز این جنبش در سراسر مناطق لـر نشین است .  اساسنامه جنبش رهائی بخش لرستان 7+4  از نظر ايدئولوژيك، سياسي و نظامي و همچنين استراتژي و تاكتيك بر یک هدف پافشاری مي‌نمايد و آن تنها و تنها حق تعیین سرنوشت برای تمام سرزمینهای ایران کثیرالمله است . پيشرفت‌هايي از اين نوع  در دنیا ايجاد شده و یا مي‌شوند خود ،در همان حال اگر جوابي به سوال منتقدان جنبش نباشد حداقل فرزندان لـر را از يك پيشرفت مهم شكلي از صحيح بودن كار و اهداف اين‌ جنبش آشكارا آگاه میسازد. بنابراين سوال"چگونه بايد جنبش را به پیش ببریم "براي يك مبارز لـر بسيار حياتي است. در حالي‌كه مبارزه‌ي رهايي ملي كه این جنبش پيشتازيش را بر عهده دارد، تمام جامعه را در بر خواهدگرفت . در اساسنامه علاوه بر اهداف به چگونگي گسترش يك شيوه‌ي زندگي آزادیبخشی را نه‌تنها براي يك مبارز بلكه براي تمامي افراد به صورت نيازي حتمي درآورده كه به اندازه‌ي آب و نان مهم میگردد. در جامعه‌ي ما عقب‌ماندگي‌هاي عظيم اقتصادی و مشكلات رفتاري (فرهنگی) به عینه وجود دارد . نیاز به این اساسنامه برای یک تنظیم رابطه منظم  كه به صورتي همه‌گير ارتباط اين مسئله را با ساختار اليگارشيك و پس‌مانده‌هاي قرون وسطي موشكافي كرده و آن را تحليل ‌نمائیم، مي‌بينيم كه درمقابل همه‌ي اشكال زندگي و روابطي كه بايد از هم فروپاشند و نسبت به آن‌ها كين وجود داشته باشد، احتياج به اشكال نوين زندگي و ارتباطاتی كه بايد ساخته شوند ،وجود  این اساسنامه مسلما ضرورت خود را بهتر نشان خواهد داد و میدهد . این مهم تنها و تنها با کوشش من و ماست که محقق میگردد ولاغیر .

جنبش رهائی بخش لرستان 7+4 

 2008/08/08 1387 مرداد ماه /// برابر با ///

  www.lorabad.com

تاريخ بروز رساني ( 18 مرداد 1387,ساعت 20:23:31 )

 

مفاخر سرزمین

  • چاپ
  • ایمیل
توضیحات
اتابک لرستانی
بیانیەها
20 دی 1392
بازدید: 2886
نوشته شده توسط atabak   
13 تير 1387,ساعت 07:50:59

اولین ایرانی که در امریکا پزشکی خواند یک بختیاری بود !  آقای دکتر محمد حسین عزیزی متخصص و جراح گوش ، گلو و بینی و پژوهشگر موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران به معرفی کتابی در زمینه تاریخ پزشکی ایران پرداخته که در آن یادی شده از مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا درس پزشکی خواند و عمر خود را در خدمت به علم گذاشت

علیرغم انتشار کشوری مطلب ارائه شده به نظر می رسد که باز خوانی آن در ویژه نامه محلی مسجد سلیمان خالی از لطف نباشد

 

دکتر عزیزی مطلب خود را تحت عنوان از کوههای بختیاری تا نیویورک ارائه داده و طی آن به معرفی کتابی به زبان انگلیسی پرداخته که فرزندان مرحوم بختیار ، خانم ها لاله و لیلی و آقای جمشید بختیار به یاد پدر تالیف نموده اند

 

در معرفی نامه منتشر شده آمده است که ابوالقاسم بختیاری سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در بروجن چهار محال بختیاری به دنیا آمد و در ابتدا به سختی زندگی گذراند و به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی کفاشی ، مغازه داری و معلمی روی آورد . مدتی در اصفهان بود و در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در سی و نه سالگی دانش آموز دبیرستان امریکایی تهران ( دبیرستان البرز بعدی ) شد مرحوم بختیار پس از دریافت دیپلم به قصد ادامه تحصیل راهی امریکا شد نخست در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاههای ایووا و داکوتای جنوبی به تحصیل پرداخت و سرانجام در پنجاه و پنج سالگی آموزش پزشکی خود را به اتمام رساند

 

در نامه ای که سالها بعد مرحوم بختیار برای فرزندش نوشت شرح دشواری های خود را تشریح نموده او برای پسرش نوشته بود : سن ۱۹ سالگی من فروشنده دوره گردی در کوههای بخیاری بودم که هزاران رویا در سر داشتم زمانی که به امریکا رسیدم من فقط مدرک دیپلم دبیرستان امریکایی تهران را داشتم بدون پول ، بدون آشنا و هیچ کس نبود که از من حمایت کند اما بر آن بودم که پزشکی را بیاموزم و هیچ کس در این کره خاکی نمی توانست مرا از راهی که در پیش گرفته بودم منحرف سازد !

 

مرحوم دکتر بختیار پس از پایان تحصیلات ازدواج کرد مدتی در امریکا ماند اما در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی به ایران بازگشت تا دین خود را به سرزمین ادا کند او در ایران بیمارستانی خصوصی دایر کرد و به انجام جراحی بیماران پرداخت سه سال پس از ورود او دانشکده پزشکی تهران تاسیسن شد و او به معاونت دانشکده پزشکی برگزیده شد در سال ۱۳۱۸ شمسی دکتر بختیار بعنوان جراح ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به خوزستان آمد ابتدا در آبادان بود و از سال ۱۳۲۱ شمسی در بیمارستان شرکت نفت مسجد سلیمان به خدمت پرداخت مرحوم دکتر بختیار تا سن نود سالگی در خوزستان و مسجد سلیمان ماند و در سال ۱۳۴۱ شمسی به تهران بازگشت در اسفند سال ۱۳۴۲ طی مراسمی از خدمات دکتر بختیار در دانشگاه تهران تقدیر بعمل آمد و سالن آناتومی دانشکده پزشکی بنام ایشان نامگذاری شد دکتر ابوالقاسم بختیار سرانجام در سن نود و نه سالگی در سال ۱۳۴۹ شمسی درگذشت او به مانند تمام بخیتاری های دیگر به فردوسی و شاهنامه عشق می ورزید و بنا به وصیت او فرزندانش مرحوم بختیار را در جوار تربت حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپردند

 

کتابی که آقای دکتر عزیزی به توصیف آن پرداخته اند البته هنوز به فارسی ترجمه نشده است امید است که محقق و مترجمی توانمند و دلسوز به ترجمه آن اهتمام ورزد اما آقای دکتر عزیزی مزایای کتاب را مروری بر تاریخ معاصر ایران با تاکید بر رویدادهای قوم بختیاری در کنار مرور زندگی نامه مرحوم بختیار می داند که تصاویر جالبی نیز در خود دارد می داند.

 

فرزندان مرحوم بختیار که به تالیف یادنامه پدر خود همت گماشته اند نیز خود پزشکان چیره دستی هستند . خانم دکتر لاله بختیار متخصص روان درمانی و نویسنده کتابهای متعدد درباره تصوف و خانم دکتر لیلی بختیار پزشک متخصص بیماریهای گوارش و مقیم امریکا هستند فرزند پسر مرحوم دکتر بختیار نیز آقای دکتر جمشید بختیار روانپزشک هستند که در تالیف کتاب خواهران خود را یاری کرده اند

 

بدون شک زندگی و تلاش بی وقفه مرحوم بختیار برای دستیابی به مشعل پر فروغ دانش و مقاومت کم نظیر ایشان در مسیری که طی کردند می تواند برای نسل جوان ایرانی سر مشق مناسبی باشد

 

دیگر اینکه افتخاری که ایشان در پیشگامی آموزش پزشکی در امریکا داشتند نیز می تواند باعث مباهات و

خود باوری هم تباران بختیاری ایشان باشد

http://www.baktyariha.blogfa.com/بر گرفته از سایت  ......... 

 

  1. سیزده اصل ساده برای پیش بینی آینده یک حکومت
  2. نهادينه شدن تبعيض عليه اقليت هاملی و مذهبی در ایران
  3. آنچه در جامعه می بينيددر اوين حاکم است!(1)
  4. فراخوان دوم برای درد مشترک به تمام فرزندان دلیر و آگاه �

صفحه73 از84

  • شروع
  • قبلی
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • بعدی
  • پایان